الو! من اشتراک صفر – هشتم، تاکسی لطفا
تشنج میکشد گنجشک ها را زیر پیراهن
کدامین کارتنخواب از تب و لرزش خبر دارد
همین یک شب صبورم کن {بغل زد اسکلت را زن}
دلم را لا به لای زرورقها دود و دم بخشید
چه کرده خلسه های لعنتی با این سر و گردن
تو می دانی زمستان های تنهایی، خشن رد شد
خیابان های گلشهر از کنار کفشهای من
رگان مهربانی را سرم پشت سرم بلعید
کمی پاکی به خونش بخش سقاخانهات روشن!
کمک کن دست بردارد… بدون لطفتان تنها
جواب رنج ما کوبیدن آب است در هاون
قبولش کن! فقط یک مرغ کوچک نذری آوردم
الو! من اشتراک صفر – هشتم تاکسی لطفا