نیامدی و زمانه، زیاد زخمم زد
همیشه منتقد و انتقاد زخمم زد
همیشه سوختم از عشق، مثلِ سگرتِ خود
نفس نفس همهشب اعتیاد زخمم زد
بمان که گریه کنم اشکِ من پناهِ من است
چقدر خنده کنم قلبِ شاد زخمم زد
مرا که لانهی گنجشکِ کوچکی بودم
هوای ابری و باران و باد زخمم زد
رفیقِ جانیی من دشمنِ نهانم بود
رفیقِ شک شدهام اعتماد زخمم زد
شبیهِ کشورِ ویران و بی سرانجامم
سگی جفید و بنامِ جهاد زخمم زد
فرا رسیده اجل، بر منی که غمگینم
هر آن کسی که محبت نداد زخمم زد