آخرین اشعار

معرفت و عاشقی

وظیفه‌یی‌ست به‌دوش من انتقال شما
که هست فکر منی خسته چرخبال شما

جناب «معرفت» و «عاشقی» کجا هستید؟
که روح من شده مسئول در قبال شما

زمین سپید شد از برف و آسمان یخ زد
مرا که سرد شدم گرم کرد شال شما

جهان و زندگی‌اش از فریب لبریز است
شما که جمله شهیدید خوش بحال شما

«کجاست روز خداوند و روشنایی‌ها»
زیاد شوکه شدم شب من از سوال شما

شناسنامه