صبح شد برخیز تازه اول دی ماه است
یک زمستان برف سنگین دگر در راه است
این که دیگر چشمهایت می شود از من دریغ
این که هر جا پا گذارم حلقه های چاه است
باز هم از کفشهایم می چکد آوارگی
باز هم این آسمان یک کوچه ی بی ماه است
باز هم دلتنگی ام لبریز شد، فریاد زد
آی الیاتو! بدون تو جهان روباه است
منتظر مانده است این دل بر در آوارگی
تو نمی آیی و هر دم بر سرش بیگاه است
هفت غربت می شود بر قبه ات بستم دخیل
هفت غربت شد دلم مات همان یک شاه است