داستان‌های اخیر

داستان کوتاه «اخطار آخر»

شاید قبل از کشیده شدن چنگال آن گربه لعنتی روی در حیاط بود، که تمام در و دیوار های آن محله مثل خوره به جانم افتاد. صدای وز وز باد، برف…
جدی جدی باد دنبال دانه های برف افتاده بود.
پیرمرد پشت در سرفه کرد.
گفتم: مامور اداره گاز هستم، شما چنـد دوره قـبض هـای گـاز تـان را پرداخت نکردین، این آخرین اخطار شماست در حیاط بهم خورد و پلاك رویش لرزید صدای چنگال آن گربه لعنتی، شاید هم کمی قبل تر از آن در خیابان نهم از سرویس پیاده شدم، روز کاری سردی بود.
حتی مغازه یی که لیلا دوسـت داشـت زیـاد آنجـا بـرود هـم تعطیـل بود، گفتم چاره یی نیست، در خانه مشترك بعدی.
پسر برگه را گرفته بود و من طوطی وار تکرار کردم، طفلی خودش را در آغوش گرفته بود و می شمارد چند تا برف در ثانیه روی کفش هایم می نشیند این آخرین اخطار شماست حتما به پدر یـا مادرتان بسپارید
ناگهان، سمت خانه یی که آن طرف حیاط بود دوید، من هم خواستم بدوم، سمت همان خانه گرم.
ولی مجبورم آخر از دو سال و دوسال و سه، نه دوسال و چهار ماه و هفت روز قبل مبل های لیلا که توی خانه جا مانده نیش گونم می گیرد.
گفتم: لیلا خیلی توی مغازه ان لات مو بلند نرو
گفت: واقعا که گربه صفتی
حالا که برف مغازه های خیابان ششم را تعطیل کرده باید دو برگه دیگر را توی همان خیابان تحویل می دادم.
آیفون کنار در را، این هم قبل از کشیده شدن چنگال آن گربـه لعنتـی روی در حیاط بود.
گفت: ننه جان، کخ داری توی این هوا؟
اگه کخ نداشتم که دنبال لیلا نیفتاده بودم، هوا بوی عطر گـل هـای رز پارك آن طرف خیابان را می داد.
گفتند: پسرا، دخترا، بیاین غروبه کم کم تاریک می شه
گفتیم: یک کم دیگه موش و گربه بازی…
چیزی به افتادنم نمانده بود، با کفش های مجلسی توی برف؟ از شـب عروسی به بعد ازش استفاده نکردم، حالا که خدا بخیر گذراند، ازین به بعد مواظبم.
گفت: تمومش کنیم.
تمام شده برگه آخره، ابتـدای خیابـان اول، همـین اولـش بایـد محکـم ایستاد، جناب رییس من استعفا می دم! چرا باید توی محلی که پاهای آدم توی خیابان هاش سستی می کند کار کنم؟
اول خیابان یکم بود، ساکت، کرخت، بی حرکت، اگر تو از من ترسـیدی منم از تو ترسیدم، تو فرز تری.
آخر این همه جا، خیابان به آن پهنی، گربه لعنتی
گفتم: اونی که از روی در پرید گربه بود من فقط در زدم، دیدم زنگ یا آیفون ندارین، این آخرین اخطار شماست.
گفت: لیلا دیگه کیه آقا؟ شما وظیفه تونه برگه رو بدهید و بروید بقیه ش…
گفتم: اون صدای اول مال چنگال های اون گربه لعنتی بود که روی در کشیده شد…
آخر این موقعه شب چه وقت جفت گیریه مگر باز فصل جفت گیری گربه ها رسیده؟ جیغ نزنید، جیییغ نزنید لعنتی ها

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx