چندیست که در فضای مجازی شاهد برخی نفرت پراکنی ها نسبت به جامعهی شریف افغانستانی مهاجر در ایران هستیم.
مهاجرینی که نه از دل خوش که از دشمن به دوست پناه آورده اند. دوستی که هم دل و هم زبانشان است. آنان مهمان های عزیز سرزمینی هستند که اگر تاریخ را کمی به عقب ورق بزنیم میبینیم که پیش از این من و اویی وجود نداشت. ما بودیم.
یک وطن واحد به نام ایران فرهنگی، یک سرزمین درخشان به نام خراسان بزرگ، یک درخت تناور بودیم باشاخه های بلند و کشیده، با شاخه هایی پر از پرنده های خوش آواز.
شوربختانه برخی از مسئولین ما با ارائه آمارهای غلط و اغراق شده خواسته یا ناخواسته بر آتش این دعوا میدمند.
آنان با ارائهی این آمار سعی دارند بسیاری از مشکلات اقتصادی را به پای مهاجرین بنویسند. البته حضور غیر قانونی برخی از مهاجرین حتی برای مهمانهای شریف افغانستانی که سال ها افتخار میزبانی شان را داشتیم قابل قبول نیست و معمولا بیشتر نابهنجاری ها از طرف همین گروه اندک غیرقانونی صورت میگیرد. عدالت و انصاف حکم میکند که حساب اکثریت مطلق مهاجرین شریف افغانستانی را باید از این گروه اندک جدا کرد. ما یکی بودیم و یکی هستیم و یکی خواهیم ماند.
حتی اگر مرزهای سیاسی بین ما پر رنگ تر شود. ما دوبرادر، دو خویشاوند، در دوسوی مرز تا ابد به یاد هم و برای هم شعر خواهیم سرود و آواز خواهیم خواند.
میراث مشترک
بی قرار دوشنبه ام هر روز
بی قرار مسیر تهرانم
بی قرار همیشه ی کابل
من که از بلخ و توس و ختلانم
*
بی قرار تو ام که می دانی
مثل گلدان اگر ترک داریم
ریشه های عمیق این خاکیم
ما که میراث مشترک داریم
*
ما که چون پیکری که سعدی گفت
مثل اعضای یکدگر بودیم
وارث دشنه های بر گُرده
وارث دیده های تر بودیم
*
گرچه مثل پرنده ای در اوج
سنگ از دست دیگران خوردیم
گرچه در دل هنوز هم تازه است
زخم هایی که از زبان خوردیم
*
ما ولی هرکجا اگر باشیم
چشمِ جان و جهان هم هستیم
از خجند و سرخس و از پروان
همدل و همزبان هم هستیم
*
ما همان سرو سبز تاریخیم
شاخه هایی در آسمان داریم
مثل هر چه ترانه ی زیباست
ریشه در جوی مولیان داریم