اینک بهار می رسد اما ناگاه
با قصۀ بلند مکرر کوتاه
مارا چه سود اگر همه دنیا سرسبز
یا زرد و خارمایه ترین همچون کاه
هر پوستین که گرم نسازد ما را
خواه از شغال باشد و خواه از روباه
یک بار هم به کلبۀ ما پا نگذاشت
دریوزۀ همیشه کدیور، این ماه
خواهد که چشم بسته ستاییم او را
خورشید، چون فراعنه در هر درگاه
ما دانه های بازی شطّ رنجیم
قربانیان مستی هر دلقک شاه
این شاه، هر چه هست و ز هر جا روید
مانند قارچ یا سرطانی جانکاه
این قصه ناتمام، همین جا، بهتر
با خواب های سال نکو؟؟؟ اندر راه