پری‌گل

صدا کردم تو را آوازهایم در گلو گم شد
میان وحشت شب در هیاهو های‌وهو گم شد

نمی‌بینم تو را دزدانه در قشلاق از وقتی
سپیدار بلند قریه بید پشت جو گم شد

کنار چشمه رفتی کوزه را از گریه پر کردی
پری‌گل بر لب دریاچه در دستش سبو گم شد

به کوچ دسته جمعی می‌رود فوج کبوترها
پرستو در کنار برکه با یک دسته قو گم شد

خیال آن‌همه رویای رنگین رفته از یادم
چرا از سرزمینم شور و شوق و رنگ بو گم شد

شکوه قندهار و غزنه را رفتم به دنبالش
به قدری در دل تاریخ کردم جستجو گم شد

خراسان زخم خورده بلخ و کابل رفته بر تاراج
دل غمگین من بین هزاران آرزو گم شد

شناسنامه