نوروز از راه آمده بر تن گلسرخ
همراه با آلاله و سوسن گلسرخ
آغوش واکرده است سمت کوهپایه
از آبشار و رود آبستن گلسرخ
گل میکند لبخند بر روی لبانش
وا میشود هنگام خندیدن گلسرخ
گلدوزی گلبرگها بر قامت دشت
پوشیده است از عشق پیراهن گلسرخ
یک شادیان شادی برایم هدیه کرده
همراه خود آورده یک دامن گلسرخ
غم آمد و دشت شقایق سوخت در باد
گلکرد تا در هیئت یک زن گلسرخ
موسیقی «ملاممدجان» رفته از یاد
دارد میان نغمهها شیون گل سرخ
در چارسوی باغ سیم خاردار است
افتاده در چنگال اهریمن گلسرخ