تسبیح شاه مقصود

به دعاهایمان امیدی نیست، این همه ذکر و نذر ییهوده است
رشته صبرشان گسسته شده، هرچه تسبیح شاه مقصود است…

خون شده سنگفرش معبرها، رفته بر دار کینه ها سرها
از هراس هجوم خنجرها هیچ چشمی شبی نیاسوده است…

آه از آن چشم ها که بسته شده، آه از آن گوش ها که خسته شده
آه از آن دست های آلت دست که به خون برادر آلوده است..

باغ هامان تبر شده است و به جاش، سر برآورده مزرع خشخاش
هرگلی هر کجا جوانه زده..همه را داس جنگ فرسوده است..

باد پاییز سهم برگ شده، همه اش مرگ و مرگ و مرگ شده
که به جز گور هیچکس آغوش، رو به این فصل زرد نگشوده است

در دلم بس که غم فراوان است، لعل خونین دل_ بدخشان است
خاک من با غمت مدارا کن، تا که بوده است اینچنین بوده است…

شناسنامه