کنار چشمه در آورده پیرهن مهتاب
به اشتیاق سپرده به آب تن مهتاب
میان آب رها کرده گیسوانش را
به بی بدیل ترین شکل خویشتن مهتاب
ستاره گان همه مشاطه گان درگاهش
همیشه غرق به آرایش بدن مهتاب
اسیر مزرعهی سبز قامتش حافظ
فرشته ای که در آمد به شکل زن مهتاب
کنار چشمه نشسته سپیده دم خورشید
رفیق چشمه شبانه است مطلقا مهتاب
دلیل روشنی شام های تار جهان
یگانه جاذبهی عشق و سوختن، مهتاب