گل نمیکند بیتو شاخ عشقه پیچانم
ای نشسته در چشم و ای تنیده در جانم
چون تنی و در تن نه، در منی و با من نه
با نبودنت هرشب دست در گریبانم
لذت گس دوری طعم مَیخوش بودن
ٱب میشود هر دم عشق زیر دندانم
خوشهی به داسو گم، عطر بومی گندم
چشمخوردهی مردم، رنجدیده مژگانم
دلمُل نشاطانگیز، بوتهی جواهرخیز
خاک زرکش کاریز، مستی دوچندانم!
چشمههای امّیدم، سرزمین خورشیدم
گنج خفتهام؛ اما بیتو پاک ویرانم
ای نماد زیبایی، یادگار ٱبایی
خفته در نهاد تو، خطّهی خراسانم