آخرین اشعار

لحاف خاک

برای خانواده ی فلسطینی ام

روزنامه را می‌بندم
رادیو را خاموش می‌کنم
اما تلویزیون
سیمان را به آسمان
و خون را به خیابان می‌پاشد
روزنامه را می‌بندم
رادیو را خاموش می‌کنم
اما تلویزیون هنوز می‌لرزد
از انفجار
من می‌لرزم از بغض
وقتی می‌بینم
پدری به شانه‌های تکیده دیوار
تکیه داده است
و مادری لحاف خاک را پس می‌زند
تا جهانی را بیدار کند

شناسنامه