گلدسته‌های روشن

جاریست در هوای خراسان بهار تو
در ذهن کوچه‌ها و خیابان بهار تو
امشب چقدر غرق تماشا نموده است
آینه را به وقت زمستان بهار تو
جاریست در عبور نفس‌های خسته‌ام
مثل صدای روشن باران، بهار تو
امشب کسی که آمده در صحن روشنت
در غربتش رسیده فروان بهار تو
صد زخم تیر و دشنه به بازو مرا نشان
دست از تو بر ندارم و درمان بهار تو
مهتاب روی شانه گلدسته‌ات نشست
تا هست آب خیز و گل افشان بهار تو

شناسنامه