پنجره‌های اسلیمی

زینب بیات

می‌نویسم از پس روزهای جان‌گداز جنگ، زیر آسمان مشترک، شراره‌هایی که بارید به جان همه‌مان، ایرانی و افغانستانی. و در هم‌‌آمیخت خون مادر هشت ماهه باردار افغانستانی با خون همزبانان ایرانی‌اش در میدان قدس تهران. و ما بار دیگر خون‌شریک شدیم. همانند سالهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که با سه هزار شهید مهاجر، خون‌شریک شده بودیم.
می‌نویسم از پس این روزهای سوگوار که تپیدیم برای آشوب دل ایران، و به سوگ نشستیم برای پروانه‌های پرپر تهران و غم‌شریک بودیم.
می‌نویسم از پس این روزهای غریب و رعب‌آور که مرزها دیوار بلندی شده‌اند و قصد دارند بیش از هر زمانی بین من و تو، بین دو همسایۀ قدیمی، بین دو پنجرۀ رو به روی اسلیمی، فاصله بیندازند. سیاست مهر و مروت نمی‌شناسد. همه را به یک چوب می‌راند و تر و خشک را با هم می‌سوزاند و اگر حواس‌مان نباشد به خاطر چند تکه ابر، حکم مرگ‌ ‌آسمان را هم صادر می‌كند.
کلمات و واژه‌ها را به کمک بطلبیم. ما همزبانیم. کلمات و واژه‌ها را به میدان بیاوریم و همدلی‌ها را به یاد بیاوریم و فریاد بزنیم. درزها را بخیه کنیم و سینه سپر کنیم بر روی سیلی که جاری شده. که مهاجر بی‌پناه اگر رفتنی هم هست. اگر قرار است برود با نامهربانی نرود. با اشک و بغض نرود. بی‌سایه‌بان و لقمهٔ نان نرود.
لرزش صداها را، شکستن دلها را، تشنگی لب‌ها را، مرزهای مبهم بی‌انتها را … دیده‌ای و شنیده‌ای؟
بگذار با آیین کهن این مرز و بوم بدرقه شود و آخرین قاب دیدار او لبخند باشد. نه دل شکسته، نه ناسزا، نه سیلی …
کلمات را به میدان بیاوریم و نژادپرستی را نکوهش کنیم. نامهربانی را برانیم که این شایسته ایران کهن و سرزمین نیاکانی مشترک ما، نیست و نبوده و نخواهد بود.

قدردان ایرانیانی هستیم که این روزها چشم بیدار جامعه بوده‌اند و صدای مهاجرین شده‌اند.
‌قلم‌هایی که این روزها همدلی کرده‌اند و سکوت نکرده‌اند و حمایت کرده‌اند از پرندگان مهاجری که بالهایشان آماج سنگ‌های نامهربانی شده است.
قدم‌هایی که تا مرز رفته‌اند و دست پر رفته‌اند.
آنهایی که خاک وطن را با نام انسانیت و مهربانی و همدلی حصار می‌کنند و نه با نژاد پرستی.

این روزها در زیر هجوم تصاویری از شرایط تلخ و تکان‌دهندهٔ مهاجرین که دیدن هر کدام‌شان تا مغز استخوانت را خرد می‌کنند. دوستان ایرانی، زنگ زدند و گفتند اگر سیم کارت‌‌تان قطع شده یا کارت بانکی شما دچار مشکل شده است ما می‌توانیم کمک کنیم.
نویسندگان ایرانی همانند احمد زید‌آبادی، آرش نصر اصفهانی، علی عبدی، سلمان کدیور و …برای حمایت از مهاجرین مقاله نوشتند.
روزنامه قدس صفحه‌ای را به حمایت اختصاص داد.
موسی عصمتی شعر سرود و پاسدار همدلی و همزبانی شد.
حسام سلامت نویسنده و روزنامه‌نگار، سنگ تمام گذاشت و به مناظره با مهاجرستیزان پرداخت و به حمایت از مهاجرین پیش گام شد.
حمید بوالی نویسنده و رونامه‌نگار که تمام‌وقت در صفحه‌اش در اینستاگرام، به نقد سیاستها در مورد مهاجرین پرداخت و هر چه در توان داشت برای حمایت از مهاجرین گذاشت.
حسن آقامیری سخنران مذهبی ایرانی، قاطع و محکم بر سیاستهای ناصحیح انگشت انتقاد گذاشت.
۱۳۰۰ کنشگر اجتماعی و سینماگر ایرانی به سیاستهای مهاجرستیزی انتقاد کردند و نامه زدند.
ایرانیانی بر سر نژادپرستی و نژادپرستان فریاد زدند و زبان مهاجرین شدند.

و اگر نه همه اما عده‌ای ایستاده‌اند. عده‌ای که کم‌شان هم شایستگی بزرگی را در تاریخ ثبت می‌کنند. ایستاده‌اند و ایستاده‌ایم پای سرمایۀ بزرگ و دیرینه و ارزشمندی که ما را با همۀ باد و بوران‌های تاریخی در کنار هم نگهداشته و خود را حصار می‌کنیم برای جان ایران و جان افغانستان و وطن فرهنگی‌مان.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx