سقاها؛ نگاهی به سیاسی‌ترین رمان عتیق رحیمی

در حالی که طالبان همچنان بخش‌های مهمی از خاک افغانستان را در کنترل خود دارد و بیم آن می‌رود که قدرت و نقش این گروه شبه‌نظامی در آینده نزدیک نیز بیشتر شود، عتیق رحیمی، معروف‌ترین نویسنده افغان-فرانسوی به تازگی با انتشار رمانی، بار دیگر با پرداختن به افغانستان دوران طالبان، تصویر مخوف و تأسف‌باری از آن دوران در ذهن خواننده ایجاد می‌کند.

رمان “سقاوها” (سقاها) نوشته عتیق رحیمی به تازگی از سوی انتشارات پ.‌اُ.اِل در پاریس منتشر شده است.

این رمان در سی فصل، به نوبت، داستان دو افغان را روایت می‌کند: یکی به نام “توم”، مرد افغان مهاجری که در پاریس زندگی می‌کند و در واقع اسم اصلی او “تمیم” است. او زن و دخترش را رها می‌کند و برای پیوستن به معشوقه‌اش به آمستردام می‌رود.

و دیگری “یوسف” که در کابل زندگی می‌کند و “سقاو” (سقا) است، یعنی کارش آوردن آب برای نمازگزاران مسجد است وگرنه “نود ضربه شلاق بر پشتش” خواهد خورد. یوسف که این کار از پدر برایش به ارث رسیده، اما مأموریت مهم‌تری هم دارد. مراقبت از “شیرین”، زن برادرش که به تبعید رفته و نمی‌دانیم کجاست. یوسف عاشق این زن می‌شود و نمی‌داند با این عشق ممنوع چه کند…

عتیق رحیمی در این رمان، داستان یک روز تمیم و یوسف و هر تفکر و تصوری را که از ذهن این دو در این روز می‌‌گذرد، روایت می‌کند.

اما روزی که برای روایت زندگی این دو انتخاب شده، یک روز معمولی نیست. این نویسنده در آغاز رمان، تاریخ این روز را با توضیح مختصری درباره‌ آن نوشته است: “یازدهم مارس ۲۰۰۱، طالبان دو مجسمه بودای بامیان در افغانستان را ویران می‌کنند.”

در واقع رمان “سقاوها” یک رمان کُرال (Roman choral) است، به این معنا که چند داستان را همزمان به پیش می‌برد: داستان‌ تمیم، داستان یوسف و داستان دو بودای ویران شده.

اگر عتیق رحیمی در رمان “سنگ صبور” که در سال ۲۰۰۸ برنده گنکور، معتبرترین جایزه ادبی فرانسه شد، داستان ظلم جامعه افغان به زنان را روایت می‌کند، این نویسنده در رمان تازه‌اش، راوی نابودی تاریخ و از بین رفتن هویت و ریشه‌های جامعه افغانستان است.

همچنین داستان رمان سنگ صبور از نظر زمانی در ابتدای دوره طالبان در افغانستان روی می‌دهد، در صورتی که زمان داستان رمان “سقاوها”، آخرین روزهای حکومت طالبان است؛ شش ماه پس از ویران شدن مجسمه‌ بوداهای بامیان، حادثه یازدهم سپتامبر روی می‌دهد که به مداخله نظامی آمریکا در افغانستان و سقوط طالبان منجر شد.

تأکید عتیق رحیمی بر تاریخ، با ذکر سه حادثه در پایان کتاب که هر سه در روز سیزدهم مارس روی دادند، بیشتر می‌شود: یکی پیدا شدن جسد یک سقاو (سقا) در کابل، دیگری سنگسار کردن زنی به اتهام زنای محصنه و اعدام عاشق هندوی او در کابل و سومی، کشته شدن یک مرد چهل و پنج ساله افغان-فرانسوی در تصادفی در اتوبان پاریس-آمستردام.

شاید با این انتخاب‌های آگاهانه، عتیق رحیمی، همچون شاهدی تیزبین، می‌خواهد بر تمامی ظلم و فجایع دوران طالبان شهادت دهد.

اما او برای شهادت دادن بر این دوران، نیازی نداشته که تک تک روزها را بشمرد، بلکه گاهی حکایت یک روز، یک ساعت، یک لحظه کافی است.

خود عتیق رحیمی در ویدئویی که برای سایت ناشر کتایش ضبط کرده، گفته است: “هنر داستان‌سرایی ما را عادت داده که داستان یک قرن را در سیصد چهارصد صفحه بخوانیم، و ما این عادت را نداریم که داستان یک روز را در ششصد صفحه بخوانیم. اما وقتی فکر می‌کنیم می‌بینیم مقدار چیزهایی را که در یک روز زندگی می‌کنیم، فوق‌العاده زیاد است.”

این نویسنده تأکید می‌کند: “اگر شما هر لحظه از زندگی‌تان را بنویسید، هر اندیشه‌ای که شما در یک روز داشته‌اید، احساساتی که در یک روز تجربه کردید، همه اینها یک رمان است…. هر ثانیه برای من یک داستان است، یک رمان است. من تلاش کرده‌ام که در ‘سقاوها’ بگویم که چگونه هر قدم، سرنوشت ما را ترسیم می‌کند… ما اینجا هستیم برای چیدن ردپایمان از زمین.”

 

اشاره عتیق رحیمی به داستانی است که یوسف، یکی از دو شخصیت رمان “سقاوها” شنیده است: اینکه می‌گویند انسان قبل از آنکه به دنیا بیاید، ردپایی است بر زمین، و پس از تولد، با هر قدم، ردپای خود را برمی‌دارد تا جایی که به آخرین ردپا، یعنی مرگ برسد.

عتیق رحیمی فراتر از این داستان می‌رود و می‌گوید: “بر همین اساس، هر کلمه برای انسان، زندگی و سرنوشت اوست.”

در واقع، عتیق رحیمی که بخشی از جوانی‌اش را در هندوستان گذرانده و در آثار قبلی‌ خود نیز الهام‌پذیری از هندوئیسم را نشان داده، در “سقاوها” – هم در محتوا و هم در شکل رمان – شدیدا تحت تأثیر این تفکر است.

با این حال، شخصیت‌های رمان “سقاوها” مقهور سرنوشت نیستند. این دو گرچه داستان زندگی‌شان ظاهرا ربطی به یکدیگر ندارد، اما در یک چیز مشترکند، اینکه عمیقا می‌خواهند بر سرنوشت خود تأثیر بگذارند و آن را تغییر دهند.

شخصیت‌های رمان “سقاوها” تابع نظم پیرامون خود نیستند؛ تبعید و سپس جدایی تمیم و عشق نامتعارف یوسف، مهم‌ترین نشانه و گواه بر این امر است: “تو به پشت سرت نگاه می‌کنی ببینی چگونه چیزهایی را که ترک گفتی از تو دور می‌شوند، همه زندگی‌ای که طی بیست و پنج سال در تبعید ساخته شد: خانه‌ات در حومه پاریس، زنت، دخترت، خاطراتت… بدون هیچ حسرتی. بدون دلتنگی.”

همانطور که مشخص است، عتیق رحیمی برای بازگو کردن داستان تمیم، از روایت دوم شخص بهره برده است، روایتی دشوار اما دارای پیشینه در ادبیات، به ویژه ادبیات فرانسه با رمان معروف “استحاله” شاهکار میشل بوتور.

ویژگی روایت دوم شخص این است که نویسنده، یک تردید بزرگ را در خواننده ایجاد می‌کند: داستان رمان، داستان شخصیت اصلی است یا داستان زندگی خود راوی؟

عتیق رحیمی در کتاب‌های قبلی خود – به ویژه در “بازگشت تصوری” و همچنین آخرین کتابش با عنوان “صریر قلم” که برگرفته از زندگی خود نویسنده است – بارها به موضوع تبعید پرداخته است.

او این بار نیز موضوع تبعید را به یکی از مضامین اصلی رمان “سقاوها” تبدیل کرده است. در جایی از رمان، خواهر تمیم به او می‌گوید: “بنابراین تو چیزی نیستی جز یک افغان پوشالی”

خود عتیق رحیمی درباره تبعید گفته است: “وقتی تبعید می‌شوید، تبعید برای شما به نوعی بیماری تبدیل می‌شود. نمی‌توان از آن به سادگی جان سالم به در برد. من که در آثار قبلی‌ام به این موضوع پرداخته‌ام، همواره این پرسش را مطرح می‌کنم که تبعید چیست؟”

همچنین موضوع عشق، یکی از محورهای اصلی رمان “سقاوها”ست. عشق در این رمان نه فقط در عشق پنهان و مجازی راوی (یا نویسنده) به مجسمه‌های بودا ظهور می‌یابد، بلکه در عشق عیان و حقیقی دو شخصیت داستان نیز متجلی است.

داستان‌های عاشقانه تمیم و یوسف، گرچه به لحاظ روایی و دراماتیک به یکدیگر ربط ندارند، اما از نظر بیانی و بلاغی (rhétorique) به هم مربوطند. برای اینکه یوسف در مرحله آغازین عشق است و تمیم در مرحله پایانی آن.

همچنین عتیق رحیمی در این رمان با خلق یک عاشق بیسواد (یوسف) بر “زبان و ادبیات عشق” تأکید دارد. خود عتیق رحیمی در مصاحبه‌ای گفته است “اگر من در افغانستان به مدرسه نمی‌رفتم شاید مثل یوسف بودم.”

یوسف فردی بیسواد است. عشق او، کلمه ندارد. نمی‌داند چگونه احساسات عاشقانه‌اش را بیان کند و با این عشق کنار آید. در واقع رمان “سقاوها” این پرسش را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که آیا عشق بدون کلمه هم وجود دارد؟

اما تأثیرپذیری عتیق رحیمی از هندوئیسم و پرداختن به مجسمه‌های ویران شده بودا نیز آگاهانه و عامدانه است؛ شاید حتی فراتر از آن، یک “اقدام سیاسی” از سوی نویسنده‌ای که ظاهرا سیاسی نیست و در سخنانش چندان از سیاست نمی‌گوید.

برای عتیق رحیمی، افغانستان، کشور طالبان یا دیگر سنی‌مذهبان یا حتی شیعیان نیست. آنچه هویت تاریخی افغانستان را تشکیل می‌دهد، تنوع قومی و مذهبی این کشور است. (عتیق رحیمی در رمان تازه‌اش به یهودیان کابل نیز اشاره دارد.)

بنابراین آنچه با ویران شدن مجسمه‌های بودا روی داد، فقط نابودی یک اثر تاریخی (هرچند جهانی) نبود، بلکه نابودی گذشته و تاریخ و هویت ملتی بود که بدون آن، راه آینده را گم کرده است.

لینک کوتاه: https://kabulestan.com//?p=2527

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *