– در آغاز ضمن تشکر به عنوان شروع گفتگو شمهای از زندگی ادبی و فرهنگی خود را بیان نمایید.
محمد شریفی هستم. از سال ۷۴ شروع به نویسندگی کردم. در واقع وارد مقدمات داستان نویسی همان آموزش عناصر مبانی داستان کوتاه شدن شدم و بعداً کار را ادامه دادم تا اکنون. دورههای مختلفی مسئولیتهایی در مجلات و هفتهنامههای مختلف داشتم. انجمن ادبی داشتیم در مشهد؛ از سال ۸۰ تا ۸۶. انجمن ادبی فعالیت خوبی داشت و بعد تعطیل شد تا حدود سال ۹۴. تیر ماه ۹۴ صندلیهای روبرو را تشکیل دادیم که تا حالا ادامه داشته است.
– چه شد که به نویسندگی روی آوردید؟
سالها قبل تقریباً سال ۷۴ حدوداً همان سالها دوستانم کلاسهای داستان نویسی شرکت میکردند در مشهد و تشویق کردند که من هم شرکت کنم. به خاطر اینکه آنها فکر میکردند که باید از یک جایی شروع کرد. خودم دغدغه این را داشتم که در سطح اجتماعی کاری انجام بدهم. مقالات مختلف مینوشتم و نویسندگی را احساس کردم که میتوانم ادامه بدهم. به خاطر همین وارد کلاسهای داستان نویسی شدم و کم کم این راه را ادامه دادم.
– اولین درخشش شما در حیطه داستان نویسی چه بود؟
درخشش خاصی در داستان نویسی نداشتم اینکه چند سال است که هستم و دارم کار داستانی میکنم از آموزش تا نوشتن فکر میکنم خودش درخشش هست؛ این مداومت در یک کار و علاقه مند بودن در یک زمینه. اینکه در جشنواره خاصی مقام آورده باشم یا کتابم چاپ شده باشد و مورد استقبال یک عدهای یا جشنوارهای قرار گرفته باشد نه باید بگویم که در زندگی من اتفاق نیفتاده است.
– از ادبیات داستانی مشهد برایمان بگویید. از چه سالی آغاز به کار کرد؟
مشهد داستان نویسیاش را قبل از سال ۷۲ و ۷۳ شروع کرده بود. من سال ۷۵ که وارد داستان نویسی مشهد شدم دوستانی بودند که چندین سال کار کرده بودند.
– مثلاً چه کسانی؟
مثلاً آقای جواد خاوری و سید اسحاق شجاعی یا آقای علی پیام و قربانعلی انصاری و همینطور آقای محمد حسین محمدی و سید حسین فاطمی هم بودند. اینها کار کرده بودند در حوزه شعر و حوزه داستان و دفتر ادبیات داشتند دفتر ادبیات انقلاب اسلامی افغانستان در حوزه هنری مشهد تشکیل شده بود و از سال ۶۸ کارشان را شروع کرده بودند با همین جلسات خیلی معمولی خانگی که در خانههایشان برگزار میشد و کم کم دفتر شکل گرفت با حمایت دوستانی مثل محمد کاظم کاظمی.
– اکنون پیشرفتهای نسبت به داستان نویسی گذشته حاصل شده؟
نسبت به گذشته بله هم از نظر تکنیکی و هم از نظر محتوایی خیلی پیشرفت کرده است و به روزتر شده است. دغدغههای داستان نویسان درس در دو سه دهه قبل بیشتر شده است. پیشتر دغدغههای جنگ مطرح بود و مهاجرتی که بر ما تحمیل شده بود و تفاوتهایی که بین مهاجرین و دوستان ایرانی بود، بگیر و ببندهای زیادی بود؛ اردوگاه بود، افغانی بگیر بود و یک مسائلی که در داستانهای آن موقع مطرح بود ولی بعدها کم کم داستانها تخصصیتر شد و نقدها جهت ادبیتری را پیش گرفت.
– اینطور که شنیدهام شما مسئول بخش داستان صندلیهای روبرو هستید. فعالیت شما در صندلیهای روبرو چگونه است؟
همانطور که گفتم صندلیهای روبرو از سال ۹۴ شکل گرفت با کلاسهای آموزشی که برگزار شد و بعد کلاسهای نقد شکل گرفت و ما خواستیم داستان نویسی را در مشهد دوباره احیا کنیم نه که احیا نبود نه؛ کلاسهای داستان نویسی وجود داشت نیمه جان ادامه داشت ولی خوب ما سعی کردیم که کلاسها پرشورتر ادامه پیدا کند و به چشم بیاد که مشهد سالهای قبل دوباره آغاز به کار کرده است.
– این جلسات به چه صورت هست؟
جلسات هفتگی هست و هر سه شنبه جلسه داریم. جلسات آموزشی معمولاً اوایل داشتیم و الان جلسات آموزشی را در خلال جلسات نقد برگزار میکنیم؛ به صورت کنفرانسهای آموزشی. همینطور جلسات دعوت از مهمانهای مختلف را داریم و جلسات نقد را هم سعی میکنیم از داستانهای خود اعضای جلسه باشد. بچهها در سالهای اول خیلی مبتدی و تازه کار بودند ولی الان ما شاهد پیشرفت بچهها هستیم و دوست داریم که داستان نویسی به کار خودش ادامه بده. نه دوستان طوری کار بکنند که طبق جوی که حاکم هست پیشرفت داشته باشند یا از کار متوقف شوند.
– چه جوی منظور شماست؟
خوب جو حاکم بیشتر جو تبلیغاتی است و ما دوست نداریم دچار این جو شویم.
– به نظر شما نویسنده امروزی برای چه باید بنویسد؟ برای چه مینویسد؟ چه دارد بگوید؟
خوب نویسنده امروزی خیلی چیزها دارد؛ ما فرهنگی داریم، ملتی داریم، قدمتی داریم، و الان دردهایی داریم و حرفهایی داریم که باید بنویسیم. ما خیلی چیزها را ننوشتیم و نتوانستیم بنویسیم. زمینهاش نبوده تا بنویسیم و الان که دست به قلم شدهایم باید از هر آنچه که ما را رنج میدهد و یا ما را بیش از حد خوشحال میکند بنویسیم.
– یک سوالی که مطرح میشود این است که در مغز و روح نویسنده جوان معاصر که در بند حسادت است یا چشم انتظار طرفداران مجازی، چه هست که ارزش گفتن داشته باشد؟
نویسندهای که در بند حسادت است روحش درگیر ناملایمات معمولی و روزمرگی هست نویسنده نیست. قلم را باید بگذارد کنار؛ یا روزنامه نگار و خبرنگار شود یا هر چیزی غیر از داستان نویسی را انتخاب کند. داستان نویسی روح عمیقی میخواهد و ظرفیت بسیار بالایی میخواهد تا یک انسان اسمش نویسنده شود و قادر باشد که از چیزی بنویسد که روح انسان درگیر آن هست. روح انسان حسود یا انسان روزمرگی زده و روح سطحی به درد کار داستان نمیخورد؛ میتواند برود شاعر بشود یا هر هنر دیگری را انتخاب کند الا داستان نویسی؛ چون داستان نویسی عمق دارد. ممکن است آن نویسنده در سطح باشد یا چند صباحی حس ارزشمند بودن بکند اما نویسنده نیست. نویسندگی دردها و رنج های بسیار دارد که از روح آدمهای معمولی بر نمیتابد
بستگی دارد ما کدام آثار را بسنجیم. ما نویسندههای بسیاری داریم هر کدام دنیای خاص خودشان را دارند و متفاوت مینویسند. هر نویسنده جهانی است و هر جهان با جهان دیگر متفاوت است اما ۵۰ درصد قضیه را موافقم اما این تکرار نباید نهادینه شود و این تکرار را ناشی از این میدانیم که این نویسندگان هنوز کار پخته نکردهاند. کارهای ناپخته نباید به سطح بیاید. سطح منظور اینکه به چشم بیاید. باید کارهای ناپخته را اصلاحش کرد و نگذاشت بالا بیاید تا نویسنده واقف بر این باشد که باید روی کارش کار بکند، روی کارش فکر بکند. من موافق این هستم که نباید چنین اتفاقی بیفتد؛ یعنی چه که مثلاً ۵۰ نویسنده بیاید با ۵۰۰ اثری که وجههای مشترکی داشته باشد، این فاجعه است.
– خوب اینکه بعضی از روشنفکران فقط روشنفکران فضای مجازی هستند به جای تحلیل و پیشبینی و فهم فقدان هویت و مشکلات امروزی مردم در اتاقشان نشستهاند و نسبت به هر اتفاق متنی در فیسبوک و توییتر خود منتشر میکنند را چگونه توجیه میکنید؟
زمینه اصلی کارم است. شخصیت مادرم، شخصیت پدرم، شخصیت برادرم، شخصیت دوستانم. جو کلاسهایی که داشتم در تجربیات زندگی من تاثیر گذاشته و در داستانهای من هست. انشاءالله فرصتی پیش بیاید داستانهایم چاپ شود. من خیلی مفتخرم که داستانهایم از تجربیات روزمره زندگیم است. از همان آدمهایی که باهاشان سر و کار داشتهام، نوشتم و دوست دارم که جز اینها چیزی ننویسم چون ممکنه سطحی باشه یا به سوی دیگهای پیش بره.
به روزآوری یعنی مطالعه به روز داشته باشد هر نویسنده که میخواهد به روز باشد باید مطالعه اش به روز باشد کتابهای به روز و مطرح ادبیات را بخواند. خودش با دغدغهها و رنجها و دردها و آن چیزهایی که برای مردم مهم هست آشنا باشد و هم درد مردم باشد به نظرم میتواند به روز باشد
با این صحبت شما موافقم. اتفاقا زنان درون گرایانهتر نوشتهاند در کارهایشان و این کار خیلی خوبیست. نویسندهای که قراره از خود بنویسد نویسندهتر است تا نویسندهای که چیزی مینویسد که در او نیست یا از دور دستی بر آتش داشته باشد. ولی معتقدم که شجاعت تمام به خرج ندادهاند و چون جذابیت دارد، مخاطب دارد مردان هم سعی میکنند از آنها بنویسند. البته به شوخی یک چیزی بگویم بعضی از مردان خودشیفتهای هستند که در مورد زنان دوست دارند بنویسند و این با خود آنها بستگی دارد و اصولاً در ادبیات ما از دیگر نوشتن باب است تا از خود نوشتن.
خواهش میکنم جور باشید