گفت و گوی نشریه الکترونیکی «ماورا» با محمد شریفی (مسئول سلسله نشست‌های نقد داستان صندلی های روبه رو در مشهد)

– در آغاز ضمن تشکر به عنوان شروع گفتگو شمه‌ای از زندگی ادبی و فرهنگی خود را بیان نمایید.

محمد شریفی هستم. از سال ۷۴ شروع به نویسندگی کردم. در واقع وارد مقدمات داستان نویسی همان آموزش عناصر مبانی داستان کوتاه شدن شدم و بعداً کار را ادامه دادم تا اکنون. دوره‌های مختلفی مسئولیت‌هایی در مجلات و هفته‌نامه‌های مختلف داشتم. انجمن ادبی داشتیم در مشهد؛ از سال ۸۰ تا ۸۶. انجمن ادبی فعالیت خوبی داشت و بعد تعطیل شد تا حدود سال ۹۴. تیر ماه ۹۴ صندلی‌های روبرو را تشکیل دادیم که تا حالا ادامه داشته است.

– چه شد که به نویسندگی روی آوردید؟

سال‌ها قبل تقریباً سال ۷۴ حدوداً همان سال‌ها دوستانم کلاس‌های داستان نویسی شرکت می‌کردند در مشهد و تشویق کردند که من هم شرکت کنم. به خاطر اینکه آنها فکر می‌کردند که باید از یک جایی شروع کرد. خودم دغدغه این را داشتم که در سطح اجتماعی کاری انجام بدهم. مقالات مختلف می‌نوشتم و نویسندگی را احساس کردم که می‌توانم ادامه بدهم. به خاطر همین وارد کلاس‌های داستان نویسی شدم و کم کم این راه را ادامه دادم.

– اولین درخشش شما در حیطه داستان نویسی چه بود؟

درخشش خاصی در داستان نویسی نداشتم اینکه چند سال است که هستم و دارم کار داستانی می‌کنم از آموزش تا نوشتن فکر می‌کنم خودش درخشش هست؛ این مداومت در یک کار و علاقه مند بودن در یک زمینه. اینکه در جشنواره خاصی مقام آورده باشم یا کتابم چاپ شده باشد و مورد استقبال یک عده‌ای یا جشنواره‌ای قرار گرفته باشد نه باید بگویم که در زندگی من اتفاق نیفتاده است.

– از ادبیات داستانی مشهد برایمان بگویید. از چه سالی آغاز به کار کرد؟

مشهد داستان نویسی‌اش را قبل از سال ۷۲ و ۷۳ شروع کرده بود. من سال ۷۵ که وارد داستان نویسی مشهد شدم دوستانی بودند که چندین سال کار کرده بودند.

– مثلاً چه کسانی؟

مثلاً آقای جواد خاوری و سید اسحاق شجاعی یا آقای علی پیام و قربانعلی انصاری و همینطور آقای محمد حسین محمدی و سید حسین فاطمی هم بودند. این‌ها کار کرده بودند در حوزه شعر و حوزه داستان و دفتر ادبیات داشتند دفتر ادبیات انقلاب اسلامی افغانستان در حوزه هنری مشهد تشکیل شده بود و از سال ۶۸ کارشان را شروع کرده بودند با همین جلسات خیلی معمولی خانگی که در خانه‌هایشان برگزار می‌شد و کم کم دفتر شکل گرفت با حمایت دوستانی مثل محمد کاظم کاظمی.

– اکنون پیشرفته‌ای نسبت به داستان نویسی گذشته حاصل شده؟

نسبت به گذشته بله هم از نظر تکنیکی و هم از نظر محتوایی خیلی پیشرفت کرده است و به روزتر شده است. دغدغه‌های داستان نویسان درس در دو سه دهه قبل بیشتر شده است. پیشتر دغدغه‌های جنگ مطرح بود و مهاجرتی که بر ما تحمیل شده بود و تفاوت‌هایی که بین مهاجرین و دوستان ایرانی بود، بگیر و ببندهای زیادی بود؛ اردوگاه بود، افغانی بگیر بود و یک مسائلی که در داستان‌های آن موقع مطرح بود ولی بعدها کم کم داستان‌ها تخصصی‌تر شد و نقدها جهت ادبی‌تری را پیش گرفت.

– اینطور که شنیده‌ام شما مسئول بخش داستان صندلی‌های روبرو هستید. فعالیت شما در صندلی‌های روبرو چگونه است؟

همانطور که گفتم صندلی‌های روبرو از سال ۹۴ شکل گرفت با کلاس‌های آموزشی که برگزار شد و بعد کلاس‌های نقد شکل گرفت و ما خواستیم داستان نویسی را در مشهد دوباره احیا کنیم نه که احیا نبود نه؛ کلاس‌های داستان نویسی وجود داشت نیمه جان ادامه داشت ولی خوب ما سعی کردیم که کلاس‌ها پرشورتر ادامه پیدا کند و به چشم بیاد که مشهد سال‌های قبل دوباره آغاز به کار کرده است.

– این جلسات به چه صورت هست؟

جلسات هفتگی هست و هر سه شنبه جلسه داریم. جلسات آموزشی معمولاً اوایل داشتیم و الان جلسات آموزشی را در خلال جلسات نقد برگزار می‌کنیم؛ به صورت کنفرانس‌های آموزشی. همینطور جلسات دعوت از مهمان‌های مختلف را داریم و جلسات نقد را هم سعی می‌کنیم از داستان‌های خود اعضای جلسه باشد. بچه‌ها در سال‌های اول خیلی مبتدی و تازه کار بودند ولی الان ما شاهد پیشرفت بچه‌ها هستیم و دوست داریم که داستان نویسی به کار خودش ادامه بده. نه دوستان طوری کار بکنند که طبق جوی که حاکم هست پیشرفت داشته باشند یا از کار متوقف شوند.

– چه جوی منظور شماست؟

خوب جو حاکم بیشتر جو تبلیغاتی است و ما دوست نداریم دچار این جو شویم.

– به نظر شما نویسنده امروزی برای چه باید بنویسد؟ برای چه می‌نویسد؟ چه دارد بگوید؟

خوب نویسنده امروزی خیلی چیزها دارد؛ ما فرهنگی داریم، ملتی داریم، قدمتی داریم، و الان دردهایی داریم و حرف‌هایی داریم که باید بنویسیم. ما خیلی چیزها را ننوشتیم و نتوانستیم بنویسیم. زمینه‌اش نبوده تا بنویسیم و الان که دست به قلم شده‌ایم باید از هر آنچه که ما را رنج می‌دهد و یا ما را بیش از حد خوشحال می‌کند بنویسیم.

– یک سوالی که مطرح می‌شود این است که در مغز و روح نویسنده جوان معاصر که در بند حسادت است یا چشم انتظار طرفداران مجازی، چه هست که ارزش گفتن داشته باشد؟

نویسنده‌ای که در بند حسادت است روحش درگیر ناملایمات معمولی و روزمرگی هست نویسنده نیست. قلم را باید بگذارد کنار؛ یا روزنامه نگار و خبرنگار شود یا هر چیزی غیر از داستان نویسی را انتخاب کند. داستان نویسی روح عمیقی می‌خواهد و ظرفیت بسیار بالایی می‌خواهد تا یک انسان اسمش نویسنده شود و قادر باشد که از چیزی بنویسد که روح انسان درگیر آن هست. روح انسان حسود یا انسان روزمرگی زده و روح سطحی به درد کار داستان نمی‌خورد؛ می‌تواند برود شاعر بشود یا هر هنر دیگری را انتخاب کند الا داستان نویسی؛ چون داستان نویسی عمق دارد. ممکن است آن نویسنده در سطح باشد یا چند صباحی حس ارزشمند بودن بکند اما نویسنده نیست. نویسندگی دردها و رنج های بسیار دارد که از روح آدم‌های معمولی بر نمی‌تابد

– می‌دانید قرار بود نویسندگان وارثان تعمق و تفکر و زایندگان تفکر نو باشند. اما حالا بسیاری از نویسندگان گرفتار اطلاعات ناپخته شده‌اند و بیشتر از آنکه فکر کنند توییتر و فیسبوک و اینستاگرام خود را به روز می‌کنند. در حقیقت از همان جا تغذیه می‌کنند و به همان‌ها هم پس می‌دهند.
این آفت کار نویسندگی است. نویسنده باید عمیقاً متن بخواند. فیلم دیدن و متن شنیدن لازم است برای نویسنده اما آن چیزی که قطعاً بسیار به کارش تاثیر می‌گذارد و به کارش می‌آید متن خواندن است. این ها که شما گفتید اطلاعات مجازی و سطحی است و سطحی‌ترین نوع مطالعه است. نویسنده اگر مطالعه نداشته باشد نویسنده نمی‌شود. کارش پخته نمی‌شود خام است به همین خاطر ما می‌گوییم که نویسندگان باید بیشتر از این‌ها به فکر تعمق بخشیدن به مایه کارشان باشند. اتفاقاً در یکی از جلسات صندلی‌های روبرو همچنین بحثی شد عنوانش به گمانم مخاطبان تلگرامی با وقت کم بود. بحث شد و نتیجه گرفته شده این بود که هر کاری بکنی با عنوان نویسنده باید مطالعه کنی و خودت را از این فضاها دور کنی. آن هایی که در فضای مجازی کار تبلیغاتی می‌کنند برای نویسندگان یا کلاس‌های مجازی می‌گذارند و آنهایی که درگیر با فضای مجازی هستند باید در واقع ازشان دست شست. این‌ها گذرا هستند.
– در آثار نویسندگان جوان امروزی اغلب به مسائلی برمی‌خوریم که در بسیاری از آثار مشترک‌اند. این مسائل و درون مایه‌های مشترک منجر به تولید ادبیاتی شده که به نظر من باید به آن نام ادبیات تکرار داد و هنوز در حال تولید است. واکنش شما به این نوع ادبیات چیست؟

بستگی دارد ما کدام آثار را بسنجیم. ما نویسنده‌های بسیاری داریم هر کدام دنیای خاص خودشان را دارند و متفاوت می‌نویسند. هر نویسنده جهانی است و هر جهان با جهان دیگر متفاوت است اما ۵۰ درصد قضیه را موافقم اما این تکرار نباید نهادینه شود و این تکرار را ناشی از این می‌دانیم که این نویسندگان هنوز کار پخته نکرده‌اند. کارهای ناپخته نباید به سطح بیاید. سطح منظور اینکه به چشم بیاید. باید کارهای ناپخته را اصلاحش کرد و نگذاشت بالا بیاید تا نویسنده واقف بر این باشد که باید روی کارش کار بکند، روی کارش فکر بکند. من موافق این هستم که نباید چنین اتفاقی بیفتد؛ یعنی چه که مثلاً ۵۰ نویسنده بیاید با ۵۰۰ اثری که وجه‌های مشترکی داشته باشد، این فاجعه است.

– به نظر شما ما در بین خودمان و جامعه افغانستان روشنفکر داریم؟
بله اتفاقاً ما روشنفکران خوبی در جامعه خودمان داریم.
– به عقیده شما نویسندگان بخشی از روشنفکران هستند؟
دقیقاً و باید نویسندگان را بخش اعظمی از روشنفکران دانست. از طرفی نویسنده‌ای هم داریم که فقط نویسنده است و هیچ فکری ندارد.
– اینطور به نظر می‌رسد که روشنفکران هرچه بیشتر در دام سالخوردگی می‌افتند محافظه کارتر و با مردم بیگانه‌تر می‌شوند.
حرف در این مورد بسیار است. اما من این را قبول ندارم حداقل در مورد کسانی که می‌شناسم. روشنفکر معمولاً از سطح جامعه یک درجه بالاتر هست و اگر این را دوری از جامعه بنامیم همه روشنفکران از جامعه‌شان دورند ولی به چشم انداز دوری می‌نگرند و برای همین فکر می‌کنیم از ما دورند. در صورتی که در حقیقت نزدیک هستند ولی در واقعیت ممکن است از ما دور باشند.
– از کجا می‌فهمید که در حقیقت به ما نزدیک هستند؟
علی رغم اینکه دوست ندارم در این مورد بحث کنم؛ این بحث‌های روشنفکری اولاً تخصص کافی ندارم و بعد آن چیزی که عقیده من هست ممکن است بسیار متفاوت باشد با عقیده دیگران. اینکه چطور می‌فهمیم خب حقیقت چیز واحدی است و بسیاری‌ها حقیقت را از راه‌های مختلف بهش می‌رسند. به عقیده من هیچ روشنفکری گمراه نیست؛ اگر راهی را که رفته ممکن است راه دیگر باشد اما همه روشنفکران در حقیقت به دنبال حقیقت هستند.
– می‌توانید نام ببرید برایمان؟
خوش ندارم از کسی نام ببرم چون برداشت‌های گوناگونی نسبت به روشنفکران یا تعریف روشنفکری در جامعه ما است. می‌ترسم اگر نام ببرم برداشت شما یا دیگران دگرگونه باشد و در کل فکر می‌کنم بحث ما این نیست و دوست ندارم در این مورد صحبت کنم.

– خوب اینکه بعضی از روشنفکران فقط روشنفکران فضای مجازی هستند به جای تحلیل و پیش‌بینی و فهم فقدان هویت و مشکلات امروزی مردم در اتاقشان نشسته‌اند و نسبت به هر اتفاق متنی در فیسبوک و توییتر خود منتشر می‌کنند را چگونه توجیه می‌کنید؟

روشنفکر باید فکرش جریانساز باشد. از خود اثر داشته باشد. راه داشته باشد. ایدئولوژی داشته باشد. متد داشته باشد. این روشنفکر می‌تواند در جامعه تاثیر داشته باشد و آن حقیقتی که ما ازش نام می‌بریم در واقع در پی آن است. اما این‌ها جو زده می‌شوند؛ با فضای مجازی پیش می‌روند و روشنفکر نیستند. نویسندگان روزنامه‌ای هستند. به روز هستند. می‌نویسند اما به فکر نیستند ممکن است بسیاری از روشنفکران در فضای مجازی قلم بزنند و معنیش این نیست که تمام کسانی که در فضای مجازی قلم می‌زنند روشنفکران روزنامه‌ای هستند. البته ما اگر بحث را اینطور پیش ببریم دچار مشکل می‌شویم. دچار خیلی از تناقضات و تعریفات مثل تعریف ایدئولوژی یا خود روشنفکر. من دوست ندارم بحث به این سمت پیش برود.
– بسیار خوب هر طور شما مایل هستید. مسئله شما در داستان‌هایتان چه چیزی بوده است؟
مسئله من در داستان‌هایم همان دغدغه‌های شخصی خودم بوده است. دغدغه‌هایی که باهاش مواجه هستم؛ روزمره با دیگران، با خودم، با خانواده‌ام، خودم با اطرافیانم. این‌ها موضوع کار من بوده است.
– یک سوالی که برای ما داستان نویسان تازه کار مطرح می‌شود این است که چطور تم سیاسی اجتماعی را باید به خورد داستان‌ها داد؟ جواب شما چه چیزی است؟
ما دوستان را تاکید می‌کنیم که سیاست زده نشوید. ولی اجتماع زمینه کار اصلی نویسنده است. نویسنده در اجتماع زندگی می‌کند و باید چشم باز داشته باشد و با دوربینی اجتماع را ببیند که خودش در آن زندگی می‌کند. درد اجتماع را درد خودش بداند. سیاست هم تا زمانی که تاثیرش بر اجتماع است دخیل است در کار داستان نویسی اما معنیش این نیست که نویسنده باید سیاست زده شود و بعد جهت گیری های سیاسی در کارش باشد و انقدر تاثیر بگذارد که جریان محور باشد. اگر واقعاً نویسنده باشی از اجتماع خودت، از اطراف خودت، دردهای مردم خودت بنویسی همین کار سیاسی اجتماعی است. پیشنهاد دیگری نیست.
– شما سال‌های زیادی را در مشهد زندگی کرده‌اید در مهاجرت. چقدر از تجربیات زندگی تان در داستان‌های خود بهره می‌برید؟

زمینه اصلی کارم است. شخصیت مادرم، شخصیت پدرم، شخصیت برادرم، شخصیت دوستانم. جو کلاس‌هایی که داشتم در تجربیات زندگی من تاثیر گذاشته و در داستان‌های من هست. ان‌شاءالله فرصتی پیش بیاید داستان‌هایم چاپ شود. من خیلی مفتخرم که داستان‌هایم از تجربیات روزمره زندگیم است. از همان آدم‌هایی که باهاشان سر و کار داشته‌ام، نوشتم و دوست دارم که جز این‌ها چیزی ننویسم چون ممکنه سطحی باشه یا به سوی دیگه‌ای پیش بره.

– بومی‌نویسی در داستان چگونه میسر می‌شود؟
این جنجال‌ها را داریم که بومی نویسی به چه شکل اتفاق می‌افتد. همانطور که تاکید کردم هر نویسنده‌ای که از خودش و اطراف خودش و انسان‌های خودش با آن هایی که سروکار دارد بنویسد، داستان هایش بومی می شوند. بومی‌نویسی یک شگرد خاصی نیست بومی‌نویسی از خودنویسی است و جهانی شدن داستان هم از همین منظر است. فکر نکنند که اگر از کوچه‌های پاریس بنویسند جهانی‌تر است نه. این را تجربه داستان نویسان مطرح دنیا نشان داده مثل گابریل گارسیا مارکز یا خان رولفو.
– فکر می‌کنید نویسندگان امروزی توانسته‌اند دغدغه‌های مردم را بیان کنند؟
نویسندگان ما همان کسانی ست که در بین مردم ما هستند و با همان احساس‌ها و همان دغدغه‌ها دارند می‌نویسند. نویسندگان جوان ما به نظرم نتوانسته به خوبی آن چیزی را که در بین عوام و مردم عادی ما دغدغه هست بیان بکند به خاطر اینکه به شدت احساس جدایی می‌کند نویسنده جوان با نسل قبلش و این جزو بزرگترین معضلات است. به خاطر اینکه نسل گذشته ما نسلی ست با فرهنگ خاص خودش با آن افکار خاص خودش جوان امروز ما جوان پرشورتر و سطحی‌تری است.
– نظر شما در خصوص اینکه نویسنده باید قدرت به روزآوری خود را داشته باشد چیست؟

به روزآوری یعنی مطالعه به روز داشته باشد هر نویسنده که می‌خواهد به روز باشد باید مطالعه اش به روز باشد کتاب‌های به روز و مطرح ادبیات را بخواند. خودش با دغدغه‌ها و رنج‌ها و دردها و آن چیزهایی که برای مردم مهم هست آشنا باشد و هم درد مردم باشد به نظرم می‌تواند به روز باشد

– در رابطه با تقسیم بندی ادبیات چه نظری دارید؟ مثلاً ادبیات مقاومت؟
ادبیات باید تقسیم بندی شود به انواع مختلف تا بشه روی آن کار علمی انجام داد. من موافق با این مسئله هستم؛ اما ادبیات مقاومت زمانش گذشت و در موردش حرفی نیست. یک دوره‌ای بود، دوره درخشانی هم بود و ادبیات مقاومت در واقع در ادبیات مهاجرت شکل گرفت. تقریباً بخش اولیه ادبیات مهاجرت بود؛ زمانی که جنگ بود و بیشتر شعری بود تا داستانی. الان هم حرفی ازش نیست و نمی‌تواند جایگاهی داشته باشد. من شخصاً خودم موافق نیستم.
– چرا موافق این نوع نیستید؟
دورانش گذشته الان مقاومت در برابر چی؟ جنگ در برابر کی؟ ادبیات زنده جنگ باید داشته باشیم.
– می‌خواهید بگویید ما امروز در کشورمان جنگ نداریم؟
من دوست ندارم که هر ادبیات ضد جنگی را ادبیات مقاومت بگوییم. چه بسا که ادبیات مقاومت تجربه‌اش در گذشته ادبیات جنگی بود. ما موافق با جنگی بودیم که در مقابل دیگری ایستاده بودیم.ما هم تفنگ داشتیم آنها هم تا تفنگ داشتند. ولی الان مردم ما چیزی ندارند. فقط جنگ است که بر آنها تحمیل می‌شود.
– کمی هم در مورد زنان نویسنده صحبت کنیم. درخصوص زنان نویسنده من فکر می‌کنم که زنان بسیار شجاع‌تر از مردان عمل کرده‌اند؛ چون خیلی بیشتر به درون خودشان نگاه میکنند و از مسائل خودشان می‌نویسند. چرا ما شاهد این موضوع هستیم که اغلب مردان نویسنده هم از مشکلات و دغدغه‌های زنان می‌نویسند؟ چرا از دغدغه‌های خودشان نمی‌نویسند؟

با این صحبت شما موافقم. اتفاقا زنان درون گرایانه‌تر نوشته‌اند در کارهایشان و این کار خیلی خوبیست. نویسنده‌ای که قراره از خود بنویسد نویسنده‌تر است تا نویسنده‌ای که چیزی می‌نویسد که در او نیست یا از دور دستی بر آتش داشته باشد. ولی معتقدم که شجاعت تمام به خرج نداده‌اند و چون جذابیت دارد، مخاطب دارد مردان هم سعی می‌کنند از آنها بنویسند. البته به شوخی یک چیزی بگویم بعضی از مردان خودشیفته‌ای هستند که در مورد زنان دوست دارند بنویسند و این‌ با خود آنها بستگی دارد و اصولاً در ادبیات ما از دیگر نوشتن باب است تا از خود نوشتن.

– در این زمینه کارهای خوبی هم به سرانجام رسیده است؟
تلاش‌های خوبی شده است با اینکه به نظر من این کار، کار خوبی نیست و کارهای موفقی هم تولید شده است.
– شما بعد از نهمین دوره جشنواره ادبی قند پارسی مطلبی را نشر دادید با این مضمون که “خانه ادبیات جایزه را بین بچه‌های خودش تقسیم کرده است. خانه‌شان است و هر طور دوست دارند عمل می‌کنند.” با خواندن کتاب زیر باران تابستان و داستان‌های سایر کسانی که شرکت کرده بودند هنوز هم بر این عقیده هستید؟
کتاب را خواندم و این مسئله را مطرح کردم. نخوانده قضاوت نکردم. پای نظرم ایستاده‌ام و مشکل خاصی ندارم. اگر موافق نیستد دوستان، خانه‌شان آباد. خیلی تاثیری نمی‌گذارد و فکر نمی‌کنم چندان تاثیری گذاشته باشد روی برداشت دوستان از کار خودشان.
– معتقدید داوری منصفانه نبوده است؟
نه انتظار ما فراتر از چیزی بوده که تصور می‌کردیم. کار دوستان به نسبت کارهایی که می‌بینیم منصفانه بوده واقعاً. دست مریزاد و سپاس بسیار.در تمام دوره‌های قند پارسی چیزهای آموختم که در خیلی از کتاب‌ها نیست ولی خب هر کسی ممکنه نظری داشته باشد؛ موافق یا مخالف. و این معنی‌اش این نیست اگر با قسمتی مخالف بود با کل جریان مخالف است. ولی خب باید کسی، کس دیگری را نقد بکند تا جریان‌ها پخته شوند. من دوست دارم که نقد من نقد بشود و روی حرف من حرف زده شود.
– اگر موافق تقسیم جوایز بودید چرا این سخن را نوشتید؟
دوست ندارم درباره این مسئله صحبت کنم ولی خب داستان‌ها را خواندم و سطح کار دوستان را هم دیدم. داوری حرف آخر را می‌زند و نباید حرفی روی آن باشد. در زمین فوتبال هم داور اگر خطایی هم بکند بقیه باید قبولش کنند و معنی‌اش این نیست که داور توبیخ نمی‌شود و حرف و حدیثی بعدش نیست. خب اکثر بچه‌هایی که مقام آوردند مال خانه ادبیات بودند؛ حرفی بوده گفته شده و تمام شده. اما وقتی من می‌گویم اینطور چیزی بوده دوست دارم یک تلنگری باشد یعنی دیگران هم می‌توانند داستان بخوانند داستان بفهمند. شاید اگر من هم داور می‌بودم همین نتیجه به دست می‌آمد.
– وضعیت داستان‌های نوشته شده توسط نسل جدید را چگونه می‌بینید؟
باید زمان بگذرد نسل جدید را باید در چند دهه بعد نقد بکنیم. ولی حالا بگویم طبق داستان‌ها و کارها به گمانم سطحی‌تر شده است با وجود فضاهای مجازی خصوصاً تلگرام و… اما باز هم می‌گویم باید بعدها بررسی شوند.
– پیش آمده که در جستجوی سوژه و ایده برای داستان‌هایتان به سراغ تاریخ بروید؟
برای یافتن سوژه به تاریخ مراجعه نکردم. برای پخته شدن یکی از کارهایم تاریخ افغانستان در ۵ قرن اخیر را مطالعه کردم. نیاز داشتم به این تاریخ معاصر و خیلی چیزها را فهمیدم.
– اسم این داستان را برایمان می‌گویید؟
“الهه‌ای در قبرستان” که هنوز تکمیل نشده. امیدوارم یک زمانی یک داستان خوبی از آب در بیاید.
– یعنی تاریخ وارد اثرتان شده است؟
نه تنها تاریخ هر علمی و هر چیزی که به عنوان یکی از شاخه‌های علوم انسانی مطرح می‌شود در حالی که تاثیرگذاری مطالعه نامحسوس اما عمیق است.
– به نظرتان چرا نویسندگان افغانستانی سال‌های اخیر حتی هم نسل‌های شما و نسل‌های قبل‌تر کمتر به پشتوانه تاریخی متصل هستند؟ و داستان‌هایشان محدود به زندگی امروزی آن هم در گستره زندگی خصوصی آدم‌هاست؟
احساس نیاز نکرده‌اند. نسلی بودیم دور از وطن، نسلی بودیم بی هویت، نسلی بودیم بی‌نیاز به تاریخ. کارمان، دغدغه‌مان، زندگیمان در سطحی از جامعه فرار گذرا و نامتمرکز بوده. زندگی ما همیشه شش ماه به شش ماه تمدید می‌شد؛ مثل کارت‌های شناسایی‌مان. این کارت‌ شناسایی‌ هویت ماست؛ یعنی نمادی‌ست از هویت ما. دوستان نیاز به مطالعه عمیق نداشتند چون وقت نداشتند و همیشه ترس از این داشتند که ما فردا برمی‌گردیم. در واقع کف روی آبیم. این جریان ها باعث شده ما فلاکت زده‌تر از این باشیم که بخواهیم مطالعه عمیق داشته باشیم.
– خود شما بیشتر علاقه‌تان به خواندن کدام نوع آثار است؟ آثاری که صرفاً گزارش زندگی روزمره‌اند یا مربوط به اسطوره‌ها هستند و پشتوانه تاریخی دارند؟
آثاری که تلفیقی از این‌هاست.
– زبان داستانی نویسی و مشکلات مربوط به مهاجرت مدام این پرسش را در ذهن نویسندگان نسل دوم و سوم مهاجرت مطرح می‌کند که با چه زبانی بنویسیم؛ در این خصوص نظرتان را بگویید.
زبان در ادبیات مهاجرت دغدغه‌های زیادی داشته و بحث‌های زیادی ایجاد کرده. این بحث‌ها هم به نتیجه نرسیده است. ما فکر می‌کنیم ما پیش از زبان به هویت نیاز داریم و این هویت تثبیت نشده. نویسنده مهاجر بلاتکلیف، یک خال گوشتی زائد هست در پیکره کشور میزبان. همیشه فکر و اندیشه‌اش معلق بوده. ما فعلاً نمی‌توانیم نسخه‌ای بپیچیم. فکر می‌کنم ادبیات مهاجرت باید زبانش زبان قویی باشد؛ تلفیقی زبان دری افغانستان و زبان دری ایران باشد.
-شما فرد مذهبی هستید؟
سوال را اگر من از شما بپرسم شما چه خواهید گفت؟ می‌توانم اینطور جواب بدهم که فرد لامذهبی نیستم.
– تعریف شما از مذهب چیست؟
مذهب من یعنی آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند. آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز نپسند. ولی در کل آدم‌های مذهبی به گمانم آدم‌های تنگ نظری هستند چرا که در یک چارچوب خاصی تعصب دارند. من به اخلاقیات معتقدم و دروغ نمی‌گویم.
– نویسندگان مورد علاقه‌تان چه کسانی هستند؟
زریاب‌ها خصوصاً سپژومی زریاب بعد محمد جواد خاوری همینطور محمد حسین محمدی و آصف سلطان‌زاده. نویسندگان ایرانی عباس معروفی و بزرگ علوی و صادق چوبک و محمود دولت آبادی و صادق هدایت. نویسندگان خارجی هم آلبر کامو گارسیامارکزو پاموک.
– کتاب‌های مورد علاقه‌تان را هم نام ببرید.
کتاب‌های داستانی خصوصاً رمان‌هایی که وجه علمی و فلسفی دارند. طلسمات رو دوست دارم. صد سال تنهایی و جنایت و مکافات و کوری. بیگانه هم خیلی خوب است. مسخ کافکا و جای خالی سلوچ. در کشور دیگر و دشت قابیل. در گریز گم می‌شویم به گمانم شاهکار ادبیات مهاجرت است. خیلی از کارهای دیگه که باید فکر کنم.
– و در پایان این روزها به چه کاری مشغول هستید؟
درگیر جامعه شناسی ادبیاتیم که دوره‌اش به خوبی تمام بشه.
– کتابی آماده چاپ دارید؟
بله کتاب داستان‌های خودم آماده چاپ است. تقریباً کارهای اولیه‌اش انجام شده است.
– چه انتشاراتی؟
بهتر است فعلاً حرفی ازش زده نشود.
– سپاسگزارم از شما و فرصتی که در اختیار ماورا گذاشتید. امید که همیشه موفق و پیروز باشید.

خواهش می‌کنم جور باشید

مصاحبه کننده: زهره حسینی
لینک کوتاه: https://kabulestan.com//?p=3761

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *