این هفته سراغ یکی دیگر از نویسندههای خوب و آتیهدار منطقه رفتیم. نویسندهای که مقامهایی را به دست آورده است ولی خودش را نویسنده نمیداند و میگوید: «هنوز در ابتدای راه هستم.» برای گفتوگو هم کمی خجالتی است. این هفته سراغ داستاننویس خوب محله ثامن یعنی رها رضاپور رفتیم. کسی که همین اواخر در جشنواره زام تربتجام با داستان «آواز جیرجیرکها» شرکت کرد و توانست مقام سوم جشنواره را به دست آورد. در ادامه با ما همراه باشید.
رها رضاپور متولد 69 و فرزند سوم خانواده است. 2 خواهر و 2 برادر دارد. او تا مقطع دیپلم تحصیل کرده است. رها میگوید: «درخانواده خودمان کسی اهل هنر یا نوشتن نیست، ولی بیشتر فامیل هنرمند هستند. پدرم همیشه با فعالیتهای هنری ما موافق بوده و حمایتمان کرده است. قبل از نویسندگی مدتی خوشنویسی میکردم و با اینکه پدرم میدانست درآمدی ندارم اجازه داد تا دورههای آن را بگذرانم. او همیشه اجازه داده تا علایقمان را دنبال کنیم. مادرم نیز صاحب مهربانترین قلب دنیاست و همیشه وقتی در جشنواره ای برنده میشوم از خودم بیشتر خوشحال است.»
رها دیپلم تجربی دارد و به خاطر هزینههای تحصیل خواهر و برادرهایش ادامه تحصیل نمیدهد. درباره علاقهاش به نویسندگی میگوید: «از همان کودکی دیوانه کتاب بودم بعد از خواندن کتابهای درسی به سراغ کتابهای داستانی می رفتم. دل کندن از کتابها کار سختی بود. بارها و بارها یک کتاب را میخواندم. دوران کودکی کتابهای کودک را میخواندم و بزرگتر که شدم کتابهای داستان و رمان را دنبال میکردم. آنقدر به دنبال کردن داستان علاقهمند بودم که یک جعبه بزرگ را از بریده روزنامه و کتابهای داستان پر کردم و هربار که خانه را عوض میکردیم جابه جایی این کارتنها امان همه را میبرید.»
سال 96 اولین متن ادبی خود را مینویسد. رها میگوید: «در دوره تحصیل انشاهای خوبی مینوشتم و در مسابقات داستاننویسی هم شرکت کردم و نفر دوم استان شدم ولی تصور نمیکردم یک روز داستاننویس شوم. سال 96 متن ادبی را به یکی از دوستانم دادم، وقتی خواند گفت این متن یا دلنوشته نیست، داستان دارد و متنم را به استاد داستان نویسیاش در تهران داد و او هم تأیید کرده بود که استعدادش را دارم و میتوانم نویسندگی را ادامه بدهم.»
کلاس نویسندگی را با کانون ادبیات شرق و زیر نظر استاد حسینی در تهران به صورت مجازی شروع میکند. رها میگوید: «مبانی اول داستاننویسی و دیالوگنویسی را از استاد حسینی آموختم. اولین نوشتههایم از طرف استاد رد میشد و نقدهای زیادی به آن وارد میکردند. چون استاد تهران بودند و امکان خواندن داستانهایم در کلاس مهیا نبود، پیشنهاد کردند کلاسی را در مشهد پیدا کنم تا به صورت حضوری داستانهایم از سوی نویسندگان دیگر نقد شود. میگفتند «باید نظرهای دیگران را درباره کارهایت بدانی و بتوانی خودت درباره آثار دیگران نظر بدهی.» برای اینکه قلم از حالت دلنوشته و شاعرانگی خارج شود. باید هر روز خاطرات روزانه مینوشتم و هرشب یک داستان کوتاه و هفتهای هم یک رمان میخواندم. همان موقع استاد حسینی مرا به انجمن “دُر دَری” و “انجمن صندلیهای روبهرو” معرفی کردند که انجمن صندلیهای روبهرو بعدها به نام انجمن “راویان داستان” تغییر یافت.»
رها میگوید: «ابتدای سال 96 در چند جشنواره شرکت کردم ولی موفقیتی به دست نیاوردم تا اینکه جشنواره قند پارسی در پایان سال برگزار شد و داستانم جزو برگزیدههای این جشنواره بود. سال 97 در جشنواره کلمه شرکت کردم و داستانی را با موضوع مهاجرت به این جشنواره ارائه دادم که از آن تقدیر شد. امسال با داستانی کوتاه در جشنواره واژههای تشنه با موضوع عاشورا و امام حسین(ع) شرکت کردم که چهارم شدم و از داستانم تقدیر شد، همین اواخر هم در جشنواره زام تربت جام با داستان «آواز جیرجیرکها» شرکت کردم و خوشبختانه مقام سوم جشنواره را به دست آوردم.»
موضوع مورد علاقهاش برای نوشتن مهاجرت است و می گوید: «در انتخاب موضوع دقت زیادی دارم و میدانم که مسیر سختی را برای نویسندگی پیش رو دارم. اخبار مهاجران افغانی را دنبال میکنم و آنقدر به اخبار و حاشیههای آن فکر میکنم تا داستانی درونم شکل میگیرد و آن را مینویسم. درباره مهاجرت و مهاجران حرف برای گفتن زیاد است. با نوشتن یک یا چند داستان کوتاه یا رمان نمیشود همه زوایای آن را بیان کرد. دردها یا سختیهای مهاجران در راه، از هم گسیختگی خانوادهها تا رسیدن به مقصد، مرگ و میری که در راه اتفاق میافتد، مشکلاتی که در مقصد برای مهاجران ایجاد میشود، هر کدام میتواند یک کتاب شود. برای نوشتن داستانهایم عکس و فیلم زیاد نگاه میکنم تا اطلاعاتم کامل شود و بتوانم آن را به داستان تبدیل کنم. خودم اکثر این تجربهها را ندارم و باید از این طریق اطلاعاتم را کامل کنم. امیدوارم بتوانم روزی یک داستان خوب درباره مهاجرت و مهاجران بنویسم، می نویسم تا از درد مهاجران باخبر شوند، تا شاید روزی انسانهای مهاجر نیز شرایطشان بهبود پیدا کند و نگاه بقیه مردم جهان به آنها انسانیتر شود.»