در سرزمینی که هنوز بوی باروت و حسرت از لابهلای سطرهای روزمره بالا میزند، نوشتن، گاه تنها راه زندهماندن است. گاهی بهجای در آغوشکشیدن یک معشوق، باید با خیالِ ساختهشده از واژهها نفس کشید. در چنین جغرافیایی، نویسنده نهفقط خالق داستان، که شاهدی بر تاریخ و زخمی بر جان جامعه است.
شیون شرق، نویسندهی جوان از همین نسل است. نسلی که در میانهی دود، درد، فقر و آرزوهای پنهانشده زیر خاکستر، هنوز جسارتِ نوشتن دارد. در این گفتوگو با خبرگزاری حقیقت، او از رنجها، رؤیاها و تجارب اش میگوید.
شیون، با نگاهی تیزبین و زبانی شاعرانه، از رمان جدیدش، علاقهاش به داستایوفسکی و بختیار علی، و رؤیای نوشتن یک «پری کامل» سخن میگوید. او بیپروا از تن، تخیل، تنهایی و تبار ادبیاش روایت میکند.
۱-لطفاً کمی درباره خودتان بگویید؛ اهل کجایید و چطور وارد دنیای نویسندگی شدید؟
شیون: شیون شرق هستم از پنجشیر میآیم. اگر دروغ نگفته باشم، از خردی علاقهی مفرط بهنوشتن داشتم. از صنف یازده بهنوشتن آغاز کردم؛ در واقع بهبیشتر کتابخواندن. دوران دانشگاه مینوشتم و از سالهای پیش، سعی کردم داستاننویسی را بلد شوم؛ هنوز با داستان نفس میکشم و با داستان میخوابم و علاقه دارم با داستان کشف کنم زندگی را، نیمه گمشده را و آرزوها را. در خاک ما، رسیدن به آرزو از جملهای محالات است، برای همین آرزوهایم را در داستان تعقیب میکنم که شبها پهلوی چپم بخوابد تا از تنهایی دق نکنم.
۲-چی چیزی باعث شد به نوشتن علاقهمند شوید؟ آیا از کودکی مینوشتید یا بعداً شروع کردید؟
شیون: تا یاد دارم، عاشق داستان بودهام. اولین خاطراتم که یادم میآید، در برگهای نخست آن، داستان نوشته شده؛ یعنی مردی عاشق داستانها. شیفتهای خیالات، آرزوها و زنهای کشف شده از نوک انگشتهایش یا پریهای آورده شده از کوه قاف.
شوق، مستی، شوخی و چیزهای ذاتا طبعی مرا به داستان پرتاب کرد تا جای یک زن واقعی، زلفان زنهای داستانم را ببافم؛ زنهای را که انگشتانم کشف کردهاند و با من زندگی میکنند، از جنس خودم هستند و شبها در آغوششان بهخواب میروم و روزها از روی موهایشان سرم را بلند میکنم.
تا کلان شدم، آگاه شدم، خواندم تا به آرزویم-نویسندهی خوب شدن برسم. این راه ادامه دارد.
۳-تا حالا چه کتابها یا داستانهایی از شما منتشر شده؟ کمی دربارهشان بگویید.
شیون: داستانهای زیادی نوشتهام، اما عاشقشان نبودهام. انگار بهجای یک دختر خوشرو پیرزن را کشف کردم، توقف نکردم راه ادامه دارد تا کشف یک پری کامل. بسیاری این داستانها شل بودند یا معیوب. یکی بالش شکسته آمده، یکی قیافهاش و یکی فرمش.
یک مجموعهی بهنام «دختر بودا» منتشر کردم، هفده داستان بود. داستانهای خطی بودند، خیلیهایش شل و کور-حالا که فکر میکنم. و خیلیها زنانش معیوب و خیلی متنش. بعد از این مجموعه، داستانهای در سایتها نشر شد و آخرین داستان هفتهای پیش. داستان «کشور دوم» در سبک مدرن بود. این داستانها دیگر بال شکسته نیستند. در کنار داستان، نقد و مقاله و یادداشتهای بسیاری نوشتهام؛ از کتابها و در مورد کتابها. اما کافی نه، حتا بال شکسته بودهاند-من هنوز دارم مقدمهای یک کشف را آماده میکنم و به کشف یک زن فکر میکنم.
در هفتههای پیشرو، یک رمانم نشر خواهد شد. این رمان را خیلی دوست دارم، مهمترین متنی است در عمرم نوشتهام، مسیحا(شخصیت رمان) را دوست دارم و یک عمر با بقیه شخصیتهایش در خیالم زندگی کردم.
۴-معمولاً درباره چه موضوعاتی مینویسید؟ چه ذهن شما را بیشتر مشغول میکند؟
شیون: شب که میشود، خیالم دور میرود، روی زانوهای یک دختر موی فرفری میخوابد، شامها روحم گدا میشود با گداهای سرکها ملاقات میکند، عصرها روحم را گم میکنم بعد از پهلوی چپ گلوله بیدار میشود. روی بعد، یک داستان خلق میشود با همین اساس. سرزمین ما، سرزمین مرگ، درد و کشتن است. زنانش چشمان غمگین دارند و مردانش ابروهای آغشته با دلتنگی. چه میشود نوشت؟ غیر اینکه دلتنگی را کنار غم نشاند و غمنامه کشف کرد. گاهی هم به عاشقانه نوشتن پناه میبرم تا تنم را ارضا کنم و خستگی اش را بکشم، تا زلفان یک دختر آنهم کشف انگشت خودم را ببافم، روی شانههایش سرم را بگذارم، موهایش را بو کنم، گونههایش را ببوسم، برایش قصه بگویم و بعد دستانم لای موهایش قصه بگویم تا خوابش ببرد. ۲۴ سال دارم، احساس میکنم ۲۴ نوع رنج را زندگی کردهام.
۵-به کدام نویسندهها علاقه دارید؟ چه کسانی روی نوشتنتان تاثیر گذاشتهاند؟
شیون: قدرت عباس معروفی را نمیشود انکار کرد، مثل ذالفقار علی است، روی متن نویسنده راه میرود. سالبلوا و سمفونی مردگانش متنهای زندهاند. فرمهای داستانهایش به زلفان دخترای وطن میماند؛ قشنگ و تکاندهنده. محتوای داستان و رمان بختیار علی را نمیشود زندگی نکرد! نام صادق هدایت تکاندهنده است و خواندن متن داستایوفسکی آرزوی خیلیها است. با اینها علاقه دارم. به فرم و متن عباس، به محتوانویسی بختیار و به قصهگویی داستان. خوشحالم بختیار علی دوست و رفیقم است.
۶-داستاننویسی در افغانستان چه سختیها و چالشهایی دارد؟
شیون: داستان در افغانستان هنوز تکان ایجاد نمیکند یا فربه نشده. بچهها دارند سبک قدیم را تعقیب میکنند در همین هم یگانتا موفق میشود. فرهنگ داستانخوانی گسترش نیافته، داستان جایگاه مهم ندارد، ادبیات داستانی جدی پیگیری نمیشود، نویسنده ها حمایت نمیشوند و بیکاری و غم بی نانی بسیار است، و صدها چالش دیگر سبب شده ادبیات داستانی فربه نشود.
۷-فکر میکنید یک نویسنده افغانستانی امروز چه نقشی میتواند در جامعه داشته باشد؟
شیون: نویسنده در جامعه چراغ است. دارم میگویم مثل چراغ است. بدون چرا راه رفتن دشوار است. فرهنگسازی، ارتباطسازی، دفاع از هویت، تاریخ و داشتهها و حیات این موارد بستکی به نویسنده دارد. نویسنده باشد تا داستان بنویسد، خلق کند، فرهنگ را و داشته و اتفاقات را ثبت کند تا تاریخ شود.
۸-شرایط اجتماعی و سیاسی روی نوشتههای شما تاثیر گذاشته؟ اگر آره، چطور؟
شیون: وقتی نان نباشد، بیکاری داد بزند، نویسنده شل میشود. ترس از مرگ، روح متن را تغییر میدهد. نمیخواهم در این مورد چیزی بگویم.
۹-آینده ادبیات افغانستان را چطور میبینید؟ امیدوار هستید یا نگران؟
شیون: ادبیات داستانی در افغانستان هنوز چاق نشده است. از جملهای مهمترین رمان و داستان افغانستان تاحالا که خلق و خوانده شده، فیلم ساخته شود، میتواند مانند فیلمهای سلیم شاهین شود. جز سه یا چار رمان یا داستان، بقیه زخمی اند یا بالشان شکسته است یا کبد شان. یا روح شان گم است یا جسم شان.
۱۰-چه پیامی دارید برای نویسندگان جوان و کسانی که تازه میخواهند شروع کنند؟
شیون: بخوانند و بنویسند، همین دوای درد است و راه رسیدن بهمقصود.