مهاجرت، یادگیری احساسات و ادبیات

هادی میران

هادی میران شاعر، منتقد و فعال فرهنگی و اجتماعی است‌که در سوید زندگی می‌کند. کارشناسی تعلیم و تربیت اجتماعی از دانش‌گاه ویست سوید و دو کارشناسی ارشد یکی مدیریت و رهبری و دیگری حقوق بشر از دانش‌گاه گوتنبرک سوید دارد. هشت مجموعه‌شعر بنام‌های «کنار مهتابی، عجالتا برای تو، زبان بومی باران، جهان این‌گونه می‌چرخد، شگفتن در آتش، گل لالک، غزل‌های فروپاشی و فراسوی آشفتن» از او در تهران و کابل به نشر رسیده‌اند. در ضمن سرایش شعر به نوشتن در باره‌ی نقد ادبی، فرهنگ، اجتماع و سیاست نیز پرداخته و ده‌ها مقاله در نشریه‌های مانند راه مدنیت، هشت صبح، افغانستان تایمز، اوت‌لوک، روزنامه‌ی افغانستان و صبح کابل به نشر رسانده است‌که نشر این مقاله‌ها بر فضای ادبی و اجتماعی دودهه‌ی پسین در افغانستان تاثیرگذاری خود را داشته‌اند.

یعقوب یسنا: جناب هادی میران درود و مهر. امید دارم خوب باشید. آن‌چه در کشور رخ داد، بر آموزش، حقوق بشر، فعالیت سیاسی و اجتماعی تاثیر منفی گذاشت. ادبیات و فرهنگ نیز از این تاثیر منفی به دور نمانده است. پرسشم از شما این است‌که با آمدن طالبان ما به پایان یک دوره‌ی ادبی رسیده‌ایم یا دچار گسست ادبی شده‌ایم؟ اگر به پایان دوره‌ی ادبی رسیده‌ایم، ویژگی‌های دوره‌ی ادبی‌ای‌که پایان یافته چیست؟ اگر دچار گسست شده‌ایم این گسست با گسستی‌که در دوره‌ی مجاهدین و در دوره‌ی قبلی طالبان رخ داد، چه تفاوتی خواهد داشت؟

هادی میران: به قدرت رسیدن طالبان همان‌گونه که در زمینه‌های دیگر مانند مشارکت زنان در فعالیت‌های بیرون از خانه، تاثیرات ویران‌گر داشته است، در پویندگی و بالندگی ادبیات فارسی مشخصا شعر نیز تاثیرات بسیار ویران‌گر خواهد داشت. شعر یکی از عناصر تخیل آدمی است‌که پیوند نزدیک با فلسفه دارد، چون هر دو آمیزه‌ای از تفکر و تخیل است. نظم و آرایش زندگی بیرون آمده از داده‌های فقهی، جریان تخیل و تفکر را محدود و مسدود می‌کند. در فقدان تخیل شعر و در فقدان تفکر، اندیشه‌ای تولید نخواهد شد. لذا استقرار نظام امارت به نظر من یک گسست بسیار سنگین است‌که در تاریخ سرایش شعر فارسی کم‌تر اتفاق افتاده است. البته در دهه‌ی پنجاه این گسست در ایران نیز تجربه شده است اما آن گست محتوا و پیام شعر را تحت تاثیر قرار داد نه قدرت بیان و زبان شعر را. در سایه‌ی امارت اما هم زبان و هم محتوای شعر از مسیر بالندگی منحرف شده است.

یعقوب یسنا: جناب میران شما از شاعران غزل‌سرا استید، وضعیت غزل را در بیست‌سال گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا غزل در بیست سالی‌که گذشت با قبل از خود از نظر جهان‌بینی و زبان تفاوت داشت و غزل در بیست سال قبل از غزل نوکلاسیک و مدرن وارد مناسبات پست‌مدرن شده بود؟

هادی میران: بیست‌سال دموکراسی در سایه‌ی حضور ناتو در افغانستان فرصت قابل توجهی را برای بالندگی ادبیات و به‌خصوص شعر در افغانستان فراهم کرد. یکی از این فرصت‌ها، آزادی بیان بود که هر صاحب‌سخنی می‌توانست با توجه به استعداد و ظرفیت خود، احساس و فهم و درکش را از پدیده‌های پیرامونش به زبان شعر یا نثر با مخاطبان خود شریک کند. از این ره‌گذر شعر معاصر افغانستان جهشی قابل توجه داشت و استعدادهای خیلی خوبی گل کرد و برگ‌های ارج‌مندی را در دیوان جمعی شعر و شعور ادبی افغانستان اضافه کرد. اما متاسفانه به دلیل رابطه‌ی محدود کنش‌گران فکری در افغانستان با جریان‌های فکری معاصر در عرصه‌ی ادبیات و به خصوص شعر، شعر معاصر افغانستان در این بیست‌سال نتوانست، از نظر قدرت اندیشه و تشر زدن به احساس مخاطب، مسیر مناسب بالندگی فکری را طی نماید. ما شاعران خوب داریم اما نتوانسته‌ایم شعر ما را با شعر بین‌المللی پیوند بزنیم.

یعقوب یسنا: در بیست‌سال گذشته معمولا گفت‌وگوهای بین طرف‌داران غزل و شعر آزاد و سپید صورت می‌گرفت و گاهی طرف‌داران شعر آزاد، شاعران غزل‌سرا را به سنت‌گرایی متهم می‌کردند و می‌گفتند غزل امکان بازتاب جهان‌بینی مدرن و خلاقیت‌های زبانی مدرن را ندارد. نظر شما در این باره چیست و جای‌گاه غزل را در برابر شعر آزاد و سپید در بیست‌سال گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟

هادی میران: شعر کلاسیک به دلیل ساختار عروضی و آهنگ و ریتم موزون و هم‌چنان به دلیل هم‌خوانی این ریتم‌ها با بسیاری از برسازه‌های طبیعت، مثلا صدای پرندگان، ریتم باران، خروش موج دریا، نوای دنبوره و یا ویلون دل‌نشینی بیش‌تر و قدرت اثرگذاری بیش‌تر روی ذهن و روان مخاطب دارد. از آن‌جایی‌که مقید به چوکاتی به نام عروض است، امکان جولان‌گری شاعر را محدود می‌کند. شعر سپید یا منثور امکان پردازش غیرمحدود دارد و به همین دلیل شاعرانی‌که نمی‌توانند در چوکات عروضی بنویسند به سپیدسرایی رو می‌آورند. در جایی خوانده بودم که شاملو خیلی کوشش کرد، اما نتوانست بر عروض مسلط شود. من فکر می‌کنم غزل هنوز قدرت بلند برای بازتاب احساسات و عواطف و واقعیت‌های پیرامون آدمی دارد. آن‌چه را که چشم می‌بیند، غزل می‌تواند منعکس کند. بیرون از دایره‌ی قدرت دید که خیال شکل نمی‌گیرد.

یعقوب یسنا: در این پسین شما شعرهای می‌سرایید که در شعرسرایی معاصر افغانستان چندان پیشینه‌ای نداشته است، یعنی از واژه‌های تابو استفاده می‌کنید و با شخصیت‌های سیاسی با استفاده از واژه‌های تابو شوخی و انتقاد می‌کنید؛ هدف از سرایش این‌گونه شعرها چیست؟

هادی میران: راستش من هم خیلی علاقه نداشتم با زبان برهنه شعر بگویم. اگر از سوید به افغانستان برنمی‌گشتم شاید هرگز به این زبان چیزی نمی‌نوشتم. در کابل زمانی متوجه شدم که در برابر یک جریان نیرومند فروپاشی قرار گرفته‌ایم، زبان معمول برای آگاهی و یا برانگیختن توجه مردم نسبت به این جریان کارگر نیفتاد. ناگزیر زبان اندک برهنه را برگزیدم تا شاید بتواند، توجه مخاطب را به آن‌چه در جریان است و چاهی‌که برای بلعیدن ما دهان کشوده است، برانگیزد. به همین دلیل از این زبان استفاده کردم. اما مخاطبان به جای توجه به عمق فاجعه، بیش‌تر خندیدند. پس از فروپاشی برای بیان خیانت‌های سنگینی که یک تعداد سران دوره‌ی جمهوریت مرتکب شده بودند، راسش زبانی مناسب‌تر از زبان برهنه نیافتم. هدف اول این بود که آن‌ها با همین زبان در تاریخ ثبت شوند و هدف دیگر این‌که هرچند گام‌های ابتدایی، ولی گامی را برای شکستن تابوهای زبانی نیز برداشته باشیم. آخر چرا نتوانیم نام اندام تناسلی خود را مثل نام گوش و بینی بدون شرم در زبان بیاوریم؟ اندام تناسلی چه گناهی مرتکب شده است‌که استفاده‌اش بخشی از آرزوهای ما است، اما نام گرفتنش تابو!

یعقوب یسنا: جناب میران شما تجربه‌ی زیسته‌ی فرهنگی در افغانستان، ایران و اروپا را دارید و باوصفی پراگندگی تجربه‌ی زیسته‌ی در کشورهای متفاوت، موفقانه به فعالیت ادبی ادامه داده‌اید. اما برخی‌ها ادامه‌ی فعالیت ادبی را در مهاجرت دشوار می‌دانند. بنابر تجربه‌ای‌که از مهاجرت دارید، پیش‌نهاد شما برای شاعران و فرهنگیانی‌که پس از طالبان کشور را ترک کردند، برای ادامه‌ی فعالیت ادبی در هجرت چیست؟

هادی میران: مهاجرت به کشورهای که زبان‌شان با زبان ما بیگانه استند، به خصوص در مهاجرت از افغانستان به کشورهای غربی یک اتفاق بسیار پر درد سر است. به این دلیل پر درد سر است که به دلیل تفاوت زبان و فرهنگ و کودهای اجتماعی، همه چیز را باید از نو شروع کنید و مثل یک طفل زبان را از حرف نخست تا ابراز احساسات و فهم احساسات دیگران باید بیاموزید و همین‌گونه تفاوت‌های فرهنگی را هم باید بشناسید و در این سفر دشوار جای برای خود هم باید پیدا کنید که شما در کجای این جامعه و متعلق به کدام طبقه‌ای از جامعه هستید. بعضی‌ها به دلایل علاقه و روحیه‌ی انعطاف‌پذیری و استعداد فردی این فاصله را طی می‌کنند و خیلی‌های دیگر نمی‌توانند این فاصله را طی کنند و لذا با روحی در وطن و جسمی در غربت زندگی می‌کنند. در این میان، کسانی که شاعرند، تعدادی درد غربت و دوری از وطن را شعر می‌سرایند و تعدادی که با زندگی جدید در آمیخته‌اند، احساسات و فراز و فرود عاطفی‌شان را تحت تاثیر پدیدارهای جدید در زندگی، شعر می‌سرایند. در نسل بعدی اما دیگر شعر و شاعری وجود ندارد و اگر فرزندی یا فرزندانی از این نسل شعر هم بگویند، قطعا به فارسی یا پشتو شعر نخواهند گفت و به زبان همان کشوری که در آن زندگی می‌کنند، عواطف و اندیشه و احساسات خود را بیرون خواهند داد. لذا شاعرانی‌که از افغانستان در کشورهای غیر از ایران و تاجیکستان و تا حدودی پاکستان مهاجر می‌شوند، زبان شعر و ادبیات فارسی را به طول عمر خودشان همراهی می‌کنند و با رفتن خودشان زبان فارسی را نیز با خود می‌برند. زبانی‌که به فرزندان‌شان به یادگار می‌مانند زبان شعر و ادبیات نیست و حتا برای بیان نیازهای روزمره نیز کم می‌آورند. این سرنوشت تلخی است. البته جماعت شاعرانی که مهاجر شده‌اند به راحتی می‌توانند با استفاده از امکانات ارتباطات، حلقات مجازی ادبی ایجاد کنند و کارهای ادبی‌شان را با محتوای بهتر عرضه کنند، اما متاسفانه عوامل پراگنده‌سازی ما بیش‌تر از عوامل نزدیک‌سازی ما است.

یعقوب یسنا: شماری از فرهنگیان کارکرد انجمن‌های ادبی را در بیست‌سال گذشته درست نمی‌دانستند و اتهام‌های بر فعالیت انجمن‌های ادبی وارد می‌کردند، گویا برخی از انجمن‌های ادبی از جمله، اتحادیه‌ی نویسندگان و شهر کتاب زیرمجموعه‌ی نهادهای استخباراتی بوده‌اند. نظر شما درباره‌ی کارکرد انجمن‌های ادبی در بیست‌سال گذشته چیست و کارکرد انجمن‌های ادبی‌ای‌که افغانستانی‌ها در خارج از کشور مدیریت می‌کنند چگونه است؟

هادی میران: در بیست‌سال دموکراسی ما در افغانستان انجمن‌های ادبی متعدد داشتیم و در خارج هم چنین پدیده‌ای را داشتیم، البته بیش‌تر در ایران. من مشخصا نام نمی‌برم اما برای قضاوت کارهای آن‌ها، خیلی خوب است‌که تولیدات آن‌ها را در زمینه ادبیات معیار قرار بدهیم. فکر می‌کنم همه ما می‌دانیم که کدام انجمن‌ها در این زمینه پیش‌گام و اثرگذار بوده است. دقیقا آن‌که بهترین اثر را تولید کرده و استعدادهای خاموش را شکوفا کرده است.

یعقوب یسنا: کارکرد نقد ادبی را در بیست‌سال گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا نقد ادبی ما دارای روی‌کرد و جهان‌بینی مدرن شده بود و فرهنگ نقادی در فعالیت ادبی جا افتاده بود؟

هادی میران: جای نقد ادبی متاسفانه در افغانستان خالی بود. در این زمینه کار دندان‌گیری صورت نگرفت. من شخصا خودم یک رشته ‌نوشته‌های مسلسل در این زمینه داشتم. من هیچ‌گاهی نگفتم که آن نوشته‌ها بهترین است، اما به رغم بدی‌هایش یک آغاز بود. انتظار داشتم کسانی دیگری بیایند بر ضعف و ناپختگی آن‌ها انگشت بگذارند تا به این‌سان چیزی به‌نام نقد ادبی از نقطه‌ی صفر به سوی اعداد بالاتر حرکت کند. متاسفانه چنین چیزی نشد. کسی نگفت که این نوشته‌ها به فلان دلیل ضعیف و این پرداخت به فلان دلیل غیر واقع‌بینانه است. یادم است که دوست ما مجیب مهرداد به سید اصغر اشراق نوشته بود که به لحاظ خدا این نقد نیست. اما او هیچ‌گاه نگفت که چرا نقد نیست. مگر نه این است که اصلاحات پس از اشتباهات صورت می‌گیرد؟ من باری شعر سید ضیا قاسمی را نقد کرده بودم. او از آن نقد چنان عقده گرفت، انگار که من پدر مرحومش را به لقاءالله فرستاده باشم.

یعقوب یسنا: جناب هادی میران در فرجام دوست دارم دیدگاه شما را در باره‌ی ادبیات و چشم‌انداز آینده‌ی فعالیت ادبی پس از طالبان بدانم.

هادی میران: ببینید، شعر و داستان و رومان در آرامش فکری تولید می‌شود. ذهن ناآرام، پرخاش‌گر، پریشان و نامنسجم است. سقوط دموکراسی تنها سقوط دموکراسی نبود، بلکه سقوط آرزوهای سه نسل بود. نسلی‌که به بالندگی رسیده بود، نسلی‌که در حال بالندگی بود و نسلی‌که در آستانه‌ی پایانه‌ی زندگی رسیده بود. تردیدی نیست‌که از میان ما آوارگان در سراسر دنیا پخش شده‌اند، کسانی خواهند قامت بر افراشت‌که گلی بر پیشانی ادبیات ما بزنند، اما انسجام اذهان پریشان، آرامش اذهان پرخاش‌گر، و تعدیل روح آشفته، سخت زمان‌گیر است.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx