منتخب جایزه جلال از تازه‌ترین اثرش گفت؛ در «آتشگاه» دنبال آرزوهایی بودم که هیچ وقت کهنه نمی‌شوند

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، احمد مدقق نویسنده رمان «آوازهای روسی» (اثر تقدیرشده در جایزه جلال آل‌احمد) اولین کارش را با رمان بزرگسال شروع کرد اما در دومین تجربه نویسندگی خود به سراغ رده سنی نوجوان رفته، و برای این گروه سنی رمانی نوشته است. درباره رمان تازه مدقق، «آتشگاه» که به‌زودی منتشر خواهد شد، با او به گفتگو نشستم که حاصل آن از نظر مخاطبان می‌گذرد.

«آتشگاه» چه قصه‌ای را برای مخاطب روایت می‌کند؟

«آتشگاه» قصه پسر نوجوانی به نام حبیب است که در بلوطک زندگی می‌کند و خواسته و ناخواسته درگیر ماجراهایی هیجان‌انگیز و تا حدی خطرناک می‌شود. همزمان با خط روایت اصلی، قصه‌ای موازی هم روایت می‌شود. گذشته پرماجرای قلعه‌ای که در بلوطک است و …

برای نوشتن این رمان چقدر به نوجوان امروزی فکر کردید؟

راستش تلاشی نکردم که صرفا به نوجوان امروزی فکر کنم. بعضی از کارها مثل آتش روشن کردن، رفتن به یک قلعه پر از راز، ساختن یک معجون جادویی، حرف زدن با کسی که دوستش داریم و خیلی چیزهای دیگر انگار همیشه جذابیت دارند. فرقی ندارد صد سال قبل باشد یا صد سال بعد. بعضی از این کارها برای شما خاطره است و بعضی دیگرش یک رویا. در «آتشگاه» دنبال آرزوهایی بودم که هیچ وقت کهنه نمی‌شوند. و مهم‌تر اینکه از ورای این آرزوها خودباوری و ایمان به داشته‌های به ظاهر ساده را تقویت کنم.

مثلا در بلوطک، جایی که ماجراهای قصه «آتشگاه» اتفاق می‌افتد، هر کسی علاوه بر شغلش کاری بلد است؛ کارهای به ظاهر ساده که خودشان هم فکر نمی‌کنند خیلی به درد بخورد. مثلا ساختن طناب‌های بلند، روشن کردن یک آتش رنگی، تعمیر رادیو و کارهایی از این دست. ولی همین کارهای به ظاهر ساده وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، یک اتفاق بزرگ و هیجان‌انگیز را در ماجرای این رمان رقم می‌زند و باعث می‌شود سرنوشت آبادی بلوطک تغییر کند.

شما تجربه اولتان را با رمان‌ «آوازهای روسی» که یک رمان بزرگسال است، آغاز کردید. چه شد به سمت رمان نوجوان رفتید و به این حوزه علاقه‌مند شدید؟

من این رمان را قبل از «آوازهای روسی» نوشتم. ماجرای نوشته شدن این قصه، خودش یک قصه دارد. «آتشگاه» اول یک داستان کوتاه بود به نام «گل‌پا». این داستان در یازدهمین جشنواره ملی مطبوعات برگزیده شد. بعد به ذهنم رسید که این قصه برای قالب داستان کوتاه به خاطر داشتن خرده‌روایت‌های زیاد، کمی غلیظ است و در واقع ظرفیت تبدیل شدن به داستان بلند را دارد. سال 94 استاد مسلم ناصری که خودش یکی از نویسندگان خلاق و پرکار کودک و نوجوان است، پیشنهاد جمع‌نویسی داد. به این صورت که ایده‌هایمان را نوشتیم و هفته‌ای یک‌بار در دفتر مجله «دوست نوجوان» در خیابان صفائیه قم جمع می‌شدیم و هر چه را در طول هفته نوشته بودیم، برای همدیگر می‌خواندیم و از نظرات همدیگر استفاده می‌کردیم. مرشد این جمع خود آقای ناصری بود. نسخه اولیه رمان «آتشگاه» به برکت همان محفل نوشته شد و نظرات دوستانی که در جمع شرکت می‌کردند، به‌خصوص خود آقای ناصری فوق‌العاده راهگشا بود. آن نسخه اولیه را در جشنواره داستان‌نویسی اشراق را شرکت دادم و از قضا آنجا هم برگزیده شد. ولی ناشران از آن استقبال نکردند. به دو سه ناشر دادم ولی پاسخی دریافت نکردم. اما در مجموع به نفع رمان تمام شد. چون حداقل سه بار دیگر آن را بازنویسی اساسی کردم. نسخه اولیه رمان، دو تا خان داشت که حس کردم یکی‌اش اضافی است. آن را حذف کردم و منجر به تغییرات زیادی شد. یک شخصیت دیگر اضافه کردم و بعضی ماجراها و شخصیت‌ها را بسط دادم و در کل خیلی اتفاق خوبی افتاد و رمان قوام بسیار بهتری پیدا کرد. تجربه فوق‌العاده‌ای شد برایم که شتاب‌زده عمل نکنم برای انتشارش.

در «آوازهای روسی» قطعا؛ و در «آتشگاه» آنگونه که پیداست، قصه و ماجرا برای شما از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. همینطور است؟

من داستان‌نویسی را در فضای ژورنالیستی و داستان‌های کودک و نوجوان شروع کردم. اوایل دهه هشتاد بیشتر برای مجلات «سلام‌ بچه‌ها» و «پوپک» می‌نوشتم. از همان زمان با خواندن بسیاری از داستان‌های کودکانه که شخصیت‌شان سوسک و پروانه و کفشدوزک و … بود، احساس می‌کردم جایی از کار می‌لنگد ولی متوجه نمی‌شدم چرا. ولی الان که فکر می‌کنم، می‌بینم اشکال کار در نبود ماجرای بدیع است. انتخاب شخصیت سوسک و پروانه به خودی خود اشکالی ندارد ولی به شرطی که در کنارش ماجرایی جذاب هم اتفاق بیفتد. اما گویا خود نویسنده هم فریب می‌خورد و فکر می‌کند با انتخاب خاله سوسکه به عنوان راوی داستان کار تمام است. اما شما اگر به جای خاله سوسکه، مثلا پروانه را جایگزین کنید، عملا هیچ تغییری در داستان بوجود نمی‌آید. در واقع فقط یک روکش و دکور است بدون یک قصه جذاب.

آیا در «آتشگاه» به سمت خلق یک داستان فانتزی حرکت کردید؟

در داستان نوجوان، ماجرا و جذابیتش برایم یک اصل است. مقصودم خلق یک داستان فانتزی نیست. در «آتشگاه» تا می‌توانستم خیال‌ورزی کردم بدون اینکه به جهان فانتزی بغلتم. رمان «آتشگاه» برای من تجربه فوق‌العاده‌ای از خیال‌ورزی و رویاپردازی بود بدون اینکه پاهایم از جهان واقعی کنده شود.

لینک کوتاه: https://kabulestan.com//?p=2832

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *