گفت وگو با غسان حمدان، مترجم بینا فرهنگی
گفتوگو از حسین بیوک
غسان حمدان، نویسنده، شاعر و مترجم، متولد سال ۱۹۷۳ در بغداد است. حمدان در دانشگاه تهران، جامعه شناسی خوانده و سالهاست که ســرگرم ترجمه از زبان فارسی به عربی و از عربی به فارسی است. او کتابهای زیادی را از شاعران مطرح و نویسندگان پرآوازه ی هر دو زبان ترجمه کرده اســت؛ از فروغ فرخزاد گرفته تا صادق هدایت. او در واپســین کارهایش، چند رمان و داستان از نویسندگان مطرح افغانستانی را نیز به زبان عربی برگردانده که برخی از این کتابها در جامعه ی عرب با استقبال خوبی مواجه شده است.
کارنامه ی فعالیت های حمدان در حوزه نوشتار، مثل قصه های هزار و یک شب، بلند و خواندنی است. از تحقیق در حوزه ی جامعه شناسی تا سرودن شعر، از ترجمه داستان کوتاه و رمان فارسی به عربی تا ترجمه ی آثار عربی به فارسی. حمدان انسانی نستوه است و هر بار که ترجمه ای نو به بازار کتاب میفرستد، یاد سخن برتولت برشت در گفتوگو با والتر بنیامین میافتم که گفته بود: «ادبیات مرزها را برمیدارد پیش از کمونیسم.»
در گفت وگوی پیش رو، بیشتر در مورد شیوه ی ترجمه و نگاه حمدان به ادبیات افغانستان پرسیده ام.
با ادبیات افغانســتان چطور آشــنا شــدید وچه چیزی درآن یافتید که برای شــما جالب بودو به فکر ترجمهی این ادبیات افتادید؟
پیشتــر در ایران دهه ی شــصت و هفتاد شمسی با چند نمونه از شعرهای افغانستان آشنا شده بودم. اما از طریق دوستان و به خصوص دنیای اینترنت با چند نویســنده خوب آشنا شدم. سفرم به تهران و بازدید از غرفه نشــر تاک نیز به آشــنایی بیشتر من با دنیای ادبیات افغانستان منجر شد.
رمــان افغانســتان بــرای مــن که مترجــم ادبیات ایــران هســتم، از این لحاظ اهمیت داشــت که داستان های نــو بیشتــری دارد. ادبیــات ایــران در گذشــته بــر محور روســتا و رنــج مردم بود، اما اکنون وجه مشــترک رمان های ایرانــی، زندگــی شــهری و مشــکلات اجتماعــی شهرنشــینان اســت کــه کم کــم دارد تکراری میشــود. ادبیات داستانی افغانســتان اما دنیای دیگری اســت که طعم متفاوتــی دارد. دنیای جنگ، سرکوب، محرومیت، انسانیت، ایستادگی، شکیبایی و… و از آنجایی كه این ادبیــات بیشتر به ادبیات عراق نزدیک است، برای من جالب توجه بود.
تاکنــون چنــد کتاب داســتانی از نویســندگان افغانستان به عربی برگردان کردهاید؟
تاکنون سه رمان «دریغا مال عمر» از محمد آصف سلطانزاده، «افغانى» از عارف فرمان و «ناشاد» از محمدحسین محمــدی را ترجمه کــرده ام. البته این گام نخســت بود و امیدوارم کتابهای دیگری از ادبیات افغانستان هم ترجمه کنم. اکنون برنامه ای برای ترجمه شعر زنان افغانستان دارم.
پیش از ترجمههای شــما از ادبیات فارسی افغانستان،آیا ترجمههای دیگری به زبان عربی سراغ دارید؟
خوب، از آنجایی که خالد حسینی و عتیق رحیمی توانســته اند به شهرت بین المللــی برســند، کارهــای این دو نفر از زبانهای انگلیســی و فرانســوی بــه عربی ترجمه شــده، اما از فارســی دَری تنهــا مجموعــه ی داســتانی «در گریز گم میشــویم» از ســلطانزاده به عربی ترجمه شــده اســت. این ترجمه در اصل، پایان نامه یکی از دانشجویان مصــری بوده و برای همیــن تا کنون از آن اســتقبال نشده اســت، هر چند که ناشــر معتبــری در لبنان آن را منتشــر کرده است. لذا با جرأت میتوانم بگویم نخستین شخصی هستم که رمان های به افغانستانی را از زبان مبدأ و مستقیما عربى ترجمه کرده ام.
در ترجمه با چه چالشهایی روبهرو بودهاید یا هســتید؟ آیا هنگام ترجمه با نویسندهها در ارتباط بودهاید؟
چالش هــا زیــاد هســتند. قبل از همه، متقاعد کردن ناشــر عرب است. ناشــران عرب بیشتر به دنبال ادبیات غرب به ویژه امریکای لاتین و انگلستان و امریــکا هســتند. چــاپ رمانــی از کشــورهای شــرقی به ویژه افغانستان را ریسک میبینند و بســیار محتاطانه عمــل میکننــد. بــه خاطــر همیــن، بســیاری از آنهــا از چــاپ رمان هایی که ترجمه کرده ام استقبال نمیکنند؛ زیرا نویسندگان افغانستانی همانطور کــه پیشتر گفتــم، به اســتثنای خالد حســینی و عتیق رحیمی، ناشــناخته هســتند. بــه هــر حــال خوشــبختانه توانسته ام خوانندگان عرب را با نام سه نویسنده ی دیگر آشنا کنم.
چالــش دوم وجــود واژه هــا، اصطلاحــات و حتــى لهجه هــای خــاص محلــی در داستانهاســت. امــا خوشبختانــه از آنجایــی کــه با نویســندگان و تنــی چند از دوســتان افغانستانی علاقه مند به ادبیات تماس
مستقیم دارم، این مشکل برطرف شده است. خودم هم در این مدت توانسته ام تا حدودی با لهجه و اصطلاحات خاص افغانستان آشنا شوم.
داستان و رمان افغانستان را چه گونه ارزیابی میکنید؟
رمان افغانستان به طور کل تکنیکی اســت. خــوب کار شــده اســت. اکثر کارهایــی که دیده ام ضد رمان اســت. یعنــی بیشتــر به تکنیــک و فــرم کار توجه شده، نه به محتوا و داستان. این خوب است؛ نشان دهنده ی مهارت در اســتفاده از ابزار داستاننویسی. البته افغانســتانی ها ناگفته های فراوانی هم دارنــد کــه آن را آمیزه ی داســتانهای خــود میکننــد و این باعــث جذابیت ادبیات داستانی این سرزمین میشود.
بیشتــر داستان نویســان جدیــد و موفــق افغانســتان تحت تأثیــر ادبیات ایــران بودند، اما از آن جلــو زده اند. در افغانســتان ممنوعیت و سانسور وجود ندارد و این امر باعث گســترش و غنای رمانهای این ســرزمین شــده اســت. البته چالشهــای دیگری هــم دارند، مثل افکار عمومی و ســنتها که آزادی عمــل نویســنده را تــا حــدی محدود میکنند. به هر حال آنچه من دیده ام، بیشتر سنت شــکنی و خلاقیت بوده و امیدوارم این مسیر ادامه داشته باشد.
اســتقبال جامعــه ی عرب زبــان از کتابهایی که ترجمه کرده اید، چه گونه بوده است؟
از رمــان «دریغــا مال عمــر» خیلی خوب اســتقبال شد. دو بار چاپ ظرف دو ســال به نظرم نشانه ی خیلی خوبی اســت. این رمان تا کشــور ســلطنتی عمان هم رســیده اســت و در الجزایر و مراکش هــم آن را خوانده و اســتقبال کرده انــد. در عراق هــم چندین مقاله دربــاره آن نوشــته شــده اســت. رمان «افغانــی» هم ســه ماه پیــش در اردن منتشر شــد. یکی از کتاب فروشی های اردن از تمام شدن نسخه ها در فروشگاه
خبر داد. این رمان تازه به کشــور عمان هم رسیده، اما متاسفانه به خاطر بسته شدن مرزها و اوضاع ناخوش حاصل از گســترش بیماری کرونا، کتاب هنوز به دیگر کشورها نرســیده است. امیدوارم خوب منتشر شود و مردم بخوانند.
از کتابهایی بگویید که قصد دارید ترجمــه کنیــد و اینکه آیــا همچنان به ترجمه ی ادبیات افغانستان ادامه خواهید داد یا نه؟
البتــه اگر عمــر اجــازه دهــد، به ترجمه ی رمان افغانستان ادامه خواهم داد. هنوز چند کار مهم دیگر در برنامه کاری خــود گنجانــده ام مثــل «از یاد رفتن» نوشــته محمدحسین محمدی، «سینماگر شــهر نقره» از سلطانزاده، «طلســمات» از جــواد خــاوری، «بلــوای خفتگان» از تقــی بختیاری و «گلیم باف» از تقــی واحدی. در ضمن رمانهای دیگری هم هســتند که هنوز از بین آنها هم نخوانــده ام و احتمــالا به لیست خود اضافه خواهم کرد. تهیه آنتولوژی داستانهای کوتاه افغانستان و حتــى آنتولــوژى شــاعران زن هم در برنامه کاری من هستند.