روایتی از ویرانی فرهنگی / گفت‌وگویی منتشر ناشده با زنده یاد حیدری وجودی، مسئول بخش بایگانی كتابخانه‌ی عامه‌ی كابل

گفت‌وگو از: محمدسرور رجایی

خبر کوتاه بود و سنگین. حیدری وجودی، شاعر، بیدل شناس و مولانا شناس مشهور در 81 سالگی درگذشــت. کارنامه ی فرهنگی و ادبی او، روشــن تر از آفتاب است. همانا فقدان این شاعر فرزانه و دوستدار راستین کتاب، برای میهنی که دچار انبوه ویرانی فرهنگی است، اندوهی بزرگ است.
اولین بار، در تابســتان 1385 در کتابخانه عامه ی کابل به دیــدارش رفتم. آن روز درباره ی تاریخ کتابخانه های کشور گفت وگویی صمیمانه داشتیم. چند سال بعد به تهران آمد. باز هم به دیدارش رفتم و گفت وگویی کوتاه با هم انجام دادیم.
پارسال به پیشنهاد دوست خوبم، محمدحسین محمدی، افتخار یافتم که گزیده ی شعرهای وجودی را انتخاب کنم. آن گزیده با نام «سپیدتر از آفتاب» با بازبینی نهایی خودش در انتشارات تاک چاپ شد.
اکنون که آن پیر معرفت و ادب در میان ما نیست، ویراسته ای از هر دو گفت وگوی منتشرناشده پیش کش می شود:

– آقــای وجــودی، اجــازه میخواهــم از کتابخانــه ی عامــه ی کابــل آغــاز کنــم؛ کتابخانــه ای کــه سرنوشــت آن، سرگذشــت فرهنگــی افغانســتان اســت و در ســی سال گذشــته مطابق سیاســت های دولت های حاکــم فراز و فرودهای بســیاری دیده اســت. اگر از تأســیس آن بگویید، آغــاز خوبی برای صحبت خواهد بود.

+ در ذهــن مــن، تصویــر اولیــن کتابخانــه ی کابــل از دوران حکومت امان الله خان در سال 1304 خورشیدی اســت که با عنوان کتابخانه ی معارف تأسیس شــده بود، ولی جرقه ی اصلی آن در زمــان حاکمیت امیــر حبیب الله خان زده شده بود. امیر حبیب الله خان به نصرالله خان که از شــخصیت های فرهنگــی بــود و جمعــی از فرهنگیان دیگــر هــم بــا او همــکاری میکردند، دســتور میدهد که شــخصی باسواد را به او معرفی کند که کتاب شناس قهاری باشــد و با فهرست نویسی کتاب آشنایی کامل داشــته باشــد تا او بــا اختیارات کامل تمــام، کتابهای ارگ شــاهی را شناســایی و طبقه بنــدی کنــد. بعد از آن، مکانی مناسب برای کتاب ها فراهم شود تا مردم بتوانند از کتابها استفاده کننــد. نصرالله خان هم شــخصی را از خانواده ی فرهنگی طرزی انتخاب کرد و به او وظیفه داد که فهرســتی را از تمام کتابهای موجود در ارگ شــاهی تهیه کنــد. از بــدی حادثه، در همان ســال، امیر حبیب الله خان کشــته شــد و این طرح به فراموشی سپرده شد. تأسیس رسمی کتابخانه ی عامه ی کابل برمیگردد به سال1345 شمسی. وقتی من در سال 1342 مشغول کار در کتابخانه شــدم، کتابخانــه ی عامه شکل رســمی نداشت. آن زمان در شهر کابل، دو کتابخانه بود. یک کتابخانه زیر نظر وزارت معارف و اســتفاده از آن عمومــی بــود و دیگــری، کتابخانه ی مطبوعات. با توجه به نیازهای فرهنگی مردم و صلاح دید مسئولان فرهنگی، در ســال 1345 هــر دو کتابخانه ادغام شدند و با نام «ریاســت کتابخانه های عامــه ی افغانســتان» بــه فعالیــت آغاز کردند.
اولیــن رییــس کتابخانــه ی عامه هــم گل احمــد فریــد بــود. او بســیار آدم توانمنــدی در عرصــه ی کارهــای فرهنگــی و ادبیات بــود. از اهداف مهم او در کتابخانــه، تنظیــم مطبوعــات و کلکسیون ساختن آنها بود. وقتی آقای فرید طرح کلکســیون کردن نشریات را به کارمندان کتابخانه گفت، بســیاری از کارمنــدان مــا معنــی کلکســیون را نمیدانســتند و از همدیگــر پرســان میکردند که کلکســیون چیست؟ هنوز هم بســیاری از کلکســیون هایی که در آن زمان، شــیرازه اش را با دست دوخته بودیــم، در کتابخانــه موجود اســت. چند تایــی از آنها هم ســرچپه دوخته شــده اند. هر وقــت آنهــا را میبینم، خاطرات گذشته زنده میشود.

– وزارت معــارف در آن زمــان، غیــر از کتابخانه ی عامه چه کار برجســته ای داشــت که شــما امروز از آن با حسرت یاد میکنید؟

+ وزارت معــارف در آن زمــان، مســئولیتش بــه دوش علی احمد پوپل بــود و توجه خوبی به مســائل فرهنگی داشــت. از کارهــای برجســته و به یاد ماندنــی اش، تشــکیل انجمن شــعرا و نویســندگان افغانســتان بود. انجمنی که هفــت نفر از شــاعران پارســی زبان و چند نفــر هم از شــاعران پشــتو زبان در آن عضویــت داشــتند. از ملیت های دیگــر کســی را بــه خاطــر نــدارم. من منشــی آن انجمــن بــودم و شــاعرانی چــون صلاح الدیــن ســلجوقی، فکری ســلجوقی، عبدالحق بیتاب و شــایق جمــال در کنــار الفــت پاچا، شــیرین مجروح، ســلیمان لایق و نصرالله حافظ از شــاعران پشــتون حضــور داشــتند.
برای جامعه ی ادبی افغانســتان به ویژه شعر، آن زمان غنیمت بزرگی بود. اما با تأسف که انجمن نویسندگان افغانستان در زمــان وزارت انَس خان منحل شــد. انَس خان شــخصی بســیار کوتاه فکر و کم ظرفیت بود که پیشرفت فرهنگی را نه باور داشت و نه تحمل میتوانست.

– اوضــاع فرهنگــی در دولت های بعدی چه گونــه بود، بعــد از اینکــه حکومت افغانستان جمهوری شد؟

+ وضعیت فرهنگی در زمان حکومت داوود خــان بــد نبــود؛ نمودارهــای نســبتا خوبی پدیدار شــده بــود. ما در 27 ولایت نمایندگــی فعال داشــتیم و کتابخانه هایی را هــم در نواحی کابل تأســیس کرده بودیم، اما بعد از کودتای هفت ثور ســال 1357 آتشی روشن شد که به مرور تمام زیرســاخت های زندگی ما را تحــت تأثیر قرار داد. فرهنگ و هنر هم بخشــی از زندگی ما بود که مصون نماند. همان آتش هنوز هم روشن است
و میبینیم که شــعله هایش از هر طرف زبانه میکشد و به نام های مختلف از هر طرف ظهور کرده و میکند.
امــروز اگــر یــک امنیت نســبی در افغانستان است، چندان به درد فرهنگ و کارهــای فرهنگی نمیخــورد. دولت هــم از ایــن امنیــت نســبی اســتفاده نکرده و برای ســامان بخشیدن کارهای فرهنگــی هیچ تلاشــی نکرده اســت. من چهل وپنج ســال اســت که مسئول آرشــیو نشــریات کتابخانــه ی عامه ی کابل هســتم. تجربــه ام میگوید اگر ما چشــم به راه مســئولان دولتی باشــیم یــا از آنهــا بخواهیم که در پاســداری از فرهنــگ و گســترش آن ابــزار فراهم کنند، کار بیهــوده ای انجــام داده ایم. در افغانســتان، امــروز فرهنگیــان مــا بدون چشم داشــت حمایــت دولت کار میکنند که هنوز چراغ کم سوی فرهنگ روشــن مانده اســت. اگر فرهنگیان ما به خصــوص در کارهای فرهنگی شــان منتظر حمایت دولت باشــند، آهســته آهسته نه تنها شاخص فرهنگی ما، بلکه شاخص زندگی ما هم محو خواهد شد.

– شــما گفتید کــه دولت فعلی تلاشــی بــرای فرهنــگ نکــرده و نمیکند. پس سرنوشــت کتابخانــه ی عامــه چــه میشــود؟ آیا این مکان بــه عنوان یک مرکــز فرهنگی در دولت های گذشــته هم مــورد توجه نبود یا امروز این چنین است؟

+ نی، نی! کتابخانه ی عامه روزهای باشــکوهی را شــاهد بوده است و توجه مســئولان فرهنگی را دیده است. امروز دوره ی گــذار اســت؛ میگــذرد. در دوران ظاهــر خان، شــخصی بود به نام کریــم شــیون که بــرای امــور فرهنگی افغانســتان دلســوز بود و زحمات زیاد میکشــید. او کــه حمایــت خانواده ی شــاهی را با خــود داشــت، از کارهای شایسته اش، تشــکیل هیئتی فرهنگی به عنوان کتاب شــناس در کتابخانه ی عامــه بــود. مدتی بعــد همــان هیئت فرهنگــی را با توجه بــه نیازهای اصلی کتابخانــه مســئولیت داد کــه نیازها را بــا خریــد کتــاب از ایران رفع ســازد. در آن زمــان، هزینه ی قابــل توجهی را بــرای خرید کتــاب از ایــران اختصاص داده بــود و هیئت موصــوف کتاب های ســودمندی را از ایران خریداری کرده و به افغانســتان آوردند. وقتی کتاب های جدیــد بــه لیســت کتابخانــه افزوده شــد، امیــدواری فرهنگی هــم در بین
مردم و مســئولین زیاد شــد. کتابخانه هم رونق چشــمگیری یافــت، اما تمام کتابخانه هــای ولایــات در ســالهای جنگ نابود شدند؛ حتی کتابخانه های نواحی کابل همه تخریب شــدند. اگر از نادانی و بیســوادی بعضیها بگذریم، عامــل اصلــی ویرانــی کتابخانه های افغانستان، جنگ است و بس.

–  از آرشــیو نشــریات قدیمی افغانستان بگویید. آیا چیزی موجود است؟

+ از اولیــن نشــریه ی افغانســتان، «شــمس النهار» با تأســف ما فقط چند شــماره داریم. نشــریه ای کــه در زمان حکومــت امیر شــیرعلی خان منتشــر میشــده اســت. در حکومــت امیــر حبیب الله خــان، «ســراج الاخبار» و «ارشــاد النســوان» منتشــر میشده، اما در دوران امان الله خان نشــریه های بسیاری منتشر میشد. حتی در بعضی از مراکــز ولایـات هــم اقدام به انتشــار نشــریه شــد و برای اولین بار، نشریه ی
«طلوع افغان» در شــهر قندهار به زبان فارسی منتشر شد.
کلکســیون های زیــادی از یکصد و چند ســال پیش به این ســو در آرشیو نشریات ما موجود است، ولی با تأسف، کلکسیون نشــریه ی «حبل المتین» که سید جمال در لندن منتشرش میکرد، به صورت ناقص موجود اســت. در حال حاضر چند صد نشــریه در افغانســتان منتشر میشوند، اما چون فکر فرهنگی نیســت، هیچ یک از آنها نســخه ای به کتابخانه نمیفرســتند تا برای نســل فردای ما آرشیو شوند.

– و امــا بــاز موضــوع کتابخانــه. پس از کودتــای ۷ ثــور ۱۳۵۷ اوضــاع کتاب و کتابخانه ها چه گونه بود؟

+ در آن زمــان، آســیبی جــدّی به کتابخانه های شــخصی مردم رســید. تقریبــا تمــام کتابخانه های شــخصی مردم، مســتقیم یــا غیر مســتقیم نابود شــدند. آنها به کتابخانه های دولتی زیاد ســخت نمیگرفتنــد. باید انصاف را هــم رعایــت کــرد. اکثــر مســئولان آنهــا آدم هــای فرهنگی بودنــد و قدر فرهنــگ را میدانســتند، بــه خصوص نســبت به آنهایی که تفکــرات موافق آنهــا را داشــتند یا با خــط و عقیده ی سیاسیشــان برخــورد نمیکردنــد، احترام میگزاردند. آنها در اوایل حکومتشــان طرحی را بــه اجــرا گذاشــتند کــه از ســوی مــردم اســتقبال نشــد. آنهــا در ایــن طــرح میخواســتند در کابــل و ولایات استعدادیابی کنند و این کار را از مکاتب ابتدایی شــروع کردند. نوجوانانی که از صنف هفت به بعــد درس میخواندند، مستعدترینشــان را انتخــاب میکردند و بــرای شــکوفایی اســتعداد آنهــا برنامه هــای اختصاصی میگذاشــتند.
بعضــی از آنها را هم بــرای تحصیل به کشــورهای شــرقی میفرســتادند. در رابطه با کتابهــای کتابخانه، یک بار هیئتی از طــرف کمیته ی مرکزی حزب خلق آمد و بعضی از کتابها را دســتور دادنــد کــه از کتابخانه جمــع کنیم. در بیــن آنهــا کتابهــای شــریعتی و کلکســیون مجله ی «برهــان» بود که از طــرف آیت الله واعظ در کابل منتشــر میشــد. مــا دیگــر آســیبی جــدی را شــاهد نبودیم. حتــی کتابهایی را که جمع آوری شد، با خود نبردند و در انبار کتابخانه گذاشــتند. هــدف آنها این بود که به دست مردم نرسد.
من بسیاری از آنها را میشناختم و با آنها که در جمعشان، منشی امنیتی مرکــزی کابل هم بود، گفتــم که نه من از آســمان آمده ام و نه شما. کتابهای ما هــم که مشــخص اســت. مجلات و نشــریات هم که با مضامیــن گوناگون و با ســلیقه های متفاوتی چاپ میشوند. شــاید یک مطلب با خط سیاســی شما موافق نباشد، اما مطالب بسیاری است که برای مردم مفید است. پس چرا ما به خاطــر یک صفحه، تمــام مجله را جمع کنیــم؟ آنها گفتند: شــما کاری کنید که این کتابها و نشریات از چشم مردم دور باشد.
در زمان حكومت اسلامی، به دلیل ناامنی ها و تشــدید جنگهای خیابانی همه چیز یكباره دگرگون شد. هیچ كس توقع اتفاقاتی را كه پیش آمد، نداشت. در هیاهوی آن روزهــای كابل، چندین بار نظامیان خودسر به كتابخانه آمدند و دست به تخریب در و دیوار زدند. حتی بعضی از دروازه هایــش را با خود بردند. بعــد از آن‌كه آنها میرفتند و ما ســراغ هر مســئولی امنیتی میرفتیم، دیگری را مســئول منطقه میدانســت. بیشتر ویرانی هــای فرهنگــی از آن زمان آغاز شد تا به حكومت طالبان رسید.

– طالبان چــه برخوردی با شــما و كلیت كتابخانه داشتند؟

+ طالبــان، گروه هــای متفــاوت و با سلیقه های متفاوت تری داشتند. وقتی آنها حاكم شــدند، بــرای كتابخانه ی عامه، رییس جدیــدی را تعیین كردند. من در كابــل بودم، ولی بــه كتابخانه نمیرفتــم. نظامیــان طالبــان هــر روز برای بازخواســت از من بــه خانه ی من می آمدنــد کــه در نزدیكــی كتابخانه اســت. یــك روز با موتــر آمدنــد و مرا به حوزه ی امنیتــی بردند. آنجا من گفتم كــه همــه ی مــردم میدانند كــه من از پنجشیر و چه‌كاره هستم. تمام عمر من در كتابخانه ی عامه صرف شده است. از مســئولین طالبان، شخصی بود با ریش دراز كــه هم قطارانش او را «ملا مؤمــن» خطــاب می‌كردند. حــالا خدا میداند كه چه قدر مؤمن بود. او برخورد خوبی با من داشت و گفت كه بعضی ها به ضرر شــما راپورت میدهند كه شما در خانه تان اســلحه دارید و نیروهای ما به همین اساس به سراغ شما می آیند. بعد هم شــماره ی تلفن خــود را به من داد و
گفت که هر گاه از طرف طالبان، كسی بــه خانه تان آمد، برای مــن تلفن بزن تا مانــع آنها شــوم. در ادامــه هم گفت: خوب شــده كه تا حالا در چنگ طالبان هلمند نیافتادی! آنها آدمهای بســیار بدی هستند.

– طالبان با آن همه خشــونت هایی که در حــوزه ی فرهنگ از خود نشــان دادند، مثل تخریب مجســمه ی تاریخی بودا یا تعطیل كردن ریاست رادیو و تلویزیون و سینماها، آسیبی به كتابخانه ی عامه وارد نكردند؟

+ گفتــم كــه طالبــان گروه هــای متفاوتــی بودند. آنها هــر كدام مطابق سلیقه شــان، آب را گل آلود می‌كردند تا ماهی دلخواهشان را بگیرند. گروهی از آنها دلال بودند و به پاكستان میرفتند؛ ســفارش كلكســیون های نشــریات و كتاب های تاریخی كتابخان هی عامه را میگرفتند و به این نحو غارت می‌كردند. كلكسیون روزنامه ی «وطن» از دفتر كارم توســط طالبان سرقت شد. روزنامه ی «وطن» با صاحب امتیازی و مدیرمسئولی غلام محمد غبار، مورخ نامدار كشور در سال 1329 منتشــر میشــد. مثل آن، كلكسیون های بســیاری در زمان طالبان از آرشــیو كتابخانه ی عامه كابل توسط طالبان سرقت شد و به پاكستان منتقل شدند.

– با ســپاس از وقتی کــه برای این گفت وگــو گذاشــتید، در پایان، اگر ســخنی برای فرهنگیــان مهاجــر افغانســتانی مقیم ایران داشــته باشید، چه خواهد بود؟

+ مــن میگویم فرهنگ دوســتی را از مــردم ایران که میزبانشــان هســتند، بیاموزنــد. در زمان حكومت كمونیســتی در افغانســتان، عده ای از جوانان ایرانی طرفدار حزب توده و فداییان خلق به كابل آمده بودند. آنها به واســطه ی كارهای فرهنگی با من آشــنا شــده بودنــد. آنها را خوب به یــاد دارم كه غیر از كارهای سیاسی شــان، دغدغه ی بســیار خوبی برای حفظ فرهنگ داشتند. بعضی از آنها خوشنویس بودند و در زمینه ی معرفی آثار حضرت ســعدی فعالیت می‌كردند و در هر شــرایطی كه بودند، از فرهنگ غافل نمیماندند و نشــریه ای را منتشــر می‌كردند. مولانای بزرگ میفرماید: در كلیت، مــردم دو گروه اند. یكی، آخوربیــن و دیگری، آخربیــن. گروه اول، كســانی اند که وقتی شكمشان ســیر بود، نه در فكر فرهنگ هستند و نه در فكر وطن. گروه دوم كه آخربین هســتند، هم به فكر فرهنگ هستند و هم به فكر وطن.
امروز من میبینم كه كتابها و نشریات خوبی از سوی فرهنگیان مهاجر ما در ایران منتشــر میشود. فرهنگیان مهاجر مقیم ایران در هر رشــته ای از فرهنگیان مهاجر ما در دیگر كشورها سرتر هستند. شــاعران و نویســندگان ما در ایران، بیش از شاعران و نویسندگان ما در جاهای دیگر شناخته شده اند. حتی ما توفیقات آنها را در كابل هم شاهد هستیم. امروز در كابل، فرهنگیان مهاجر بازگشته از ایران كه با نام «خانه ی ادبیات افغانستان» فعالیت می‌كنند، نشستهای فرهنگی را با عنوان «شب های كابل» راه اندازی كرده اند كه بینظیر اســت. اصل كار فرهنگی همین اســت و این كار، آخربینی اســت. خوش به حال كسی كه به اندازه ی توان خود، كار خود را تا جایی كه حال و مجال است، انجام بدهد.

لینک کوتاه: https://kabulestan.com//?p=4051

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *