جنون‌زدگی، نقد و دیگری

نورمحمد نورنیا

نورمحمد نورنیا استاد دانش‌گاه، شاعر و منتقد ادبی است. کارشناسی و ارشد ادبیات پارسی را در دانش‌گاه بلخ سپری کرده، اکنون دانش‌جوی دکتری ادبیات پارسی در یکی از دانش‌گاه‌های ایران است. از نورنیا کتاب‌های شعری و پژوهشی به نشر رسیده‌اند. «پرنده‌ی متواتر یک درخت»، «مثل گندم»، «تقویم کلاغ»، «زیر جلدم برف می‌بارد»، «مرگ‌مرگی»، «خم‌شده روی خود» و «مورها می‌برند نام ترا» دفترهای شعری و «بی‌معنایی، رهاشدگی و متن» در باره‌ی نقد و نظریه‌ی ادبی، «آشنای غریب» در باره‌ی بیدل، «عطر نم‌ناک» در باره‌ی فولکلور، «متون تاریخی زبان پارسی»، «ویژگی‌های غزل معاصر افغانستان» و «پژواک خاموشی» گزینش و تصحیح شعرهای عبدالرحمان پژواک از جمله‌ی آثار پژوهشی او است‌ که در افغانستان و ایران نشر شده‌اند.

یسنا: استاد نورنیای گرامی درود. من مصاحبه‌هایی را با شماری از فرهنگیان و شاعران راه انداختم تا چشم‌اندازی از گذشته و آینده‌ی ادبیات به ویژه شعر افغانستان ارایه شود. پرسشم از شما این است: با روی‌کارآمدن طالبان ما به پایان یک دوره‌ی ادبی رسیده‌ایم. اگر موافقید که رسیده‌ایم، این پایان، کیفی است یا به معنای گسست زمانی؟

نورنیا: درود بر شما و سپاس‌گزارم از گسترش بستر گفت‌وگوی ادبی که از چندی به این‌سو شاهدش هستیم و امیدوارم ادامه یابد.

افغانستان در دوره‌های گوناگون، تناوب روشن‌گرایی و سنت‌محوری را تجربه کرده است و بی‌باورانه، یکی از آن گذارها زمانی است که اکنون در آن قرار گرفته‌ایم. متأسفانه سیر تاریخی جامعه‌ی ما یک گام به جلو و دو گام به عقب بوده است. سوگ‌مندانه هربار اتفاقی می‌افتد و بهترین‌های این کشور، به جمع سرمایه‌های انسانی دیگران می‌پیوندند. لیکن پایان کنونی از جهت‌های متعدد با پایان‌های پیشین متفاوت است. یکی تفاوت‌ها فاصله است که نسل‌های گذشته بر اثر عقب‌گرد، پراکنده می‌شدند و هرکدام در گوشه‌ای از جهان به تحلیل می‌رفتند یا به دشواری دست به آفرینش/تولید می‌توانستند بزنند، اما حالا تکنالوژی، جهانی خلق کرده که باشنده‌های آن از دورها در ارتباط با هم قرار دارند. ارچند گرفتاری‌های مهاجرت همیشه وجود دارند، اما خود این ارتباط بی‌تأثیر نیست. دوم نشر آثار است. نویسنده‌/شاعر می‌تواند اثرش را به گونه‌ی الکترونیکی نشر کند و به دست مخاطبانش برسد. در داخل کشور متأسفانه هردوی این امکانات، هم نشر سخت‌افزاری آثار و هم گردهمایی‌ها از چنگ ما برون آورده شده است. در دوران جمهوریت هم ـ‌که همه شاهدش بودیم‌ ـ کار ادبیاتی خودجوش بود و نهادی رسمی برنامه‌ای برای ادبیات نداشت. تنها مزیت دوران جمهوریت همان آزادی نیم‌بند بود که هزار و یک هیولا در پشت پرده‌اش رژه می‌رفتند.

از طرفی دیگر، سطح سواد مردم با کار ادبی خیلی دور است. ذهن عادت‌کرده‌ی هم‌سرزمینان ما به سنت، با ادبیات معاصر بیگانه است، شعر سپید را نمی‌شناسند و با نقد ادبی معاصر میانه ندارند.

این‌ها را عرض کردم که بخواهم بگویم، بنیاد کار را می‌توان هرجایی گذاشت و این زمینه را می‌توان بر فضای مجازی پهن کرد؛ زیرا کار ادبی قبل از تحول سیاسی اخیر در داخل کشور، بسیار جلوتر از جامعه در حرکت بود و شکافی عظیم میان آثار ادبی و مردم وجود داشت که پرشدن این شکاف، کار فرهنگی درازمدت و مستمر می‌طلبد؛ بنابراین، کار ادبی جریان دارد و من این را گسست نمی‌دانم، مگر این‌که یأس یا غم نان بر ما غالب شود و دغدغه‌ی کارگر ادبیات، مسیری دیگر را بپیماید. منظور این است که زمینه، غیرحضوری فراهم است و ما دورادور با هم در ارتباطیم. این ارتباط، قبلاً صورتِ حضور هم داشت که بعداً در فضای مجازی بایگانی می‌شد و امکان مراجعه‌ی مکرر را پدید می‌آورد، اما الان باید براساس همین ارتباط برقی به پیش برده شود.

یسنا: پس از این پایان، وضعیت ادبیات را در داخل و خارج از کشور چگونه بررسی می‌کنید و چه چشم‌اندازی را در آینده‌ی ادبیات می‌بینید؟

نورنیا: انسان افغانستانی نیازی شدید به راه‌اندازی موتور اندیشیدن دارد تا از این کُما برون آید. تغییرات سیاسی و اجتماعی، علی‌رغم حرکت‌های روشنگرانه عمل کرده‌اند/‌می‌کنند و ما قبل از این هم وضعیت مطلوبی نداشتیم. ادبیات در جامعه‌ انسان‌هایی با ذهن دموکرات، گل می‌کند. باید تفکر انتقادی پدید بیاید و نقد ادبی گفتمان‌مند شود تا از دور باطل در داخل کشور رهایی بیابیم. تا زمانی که کار فکری و فرهنگی گسترده در کشور جواب ندهد، و بستر دگم‌اندیشی برداشته نشود؛ کوچ اجباری فرزندان فرهیخته‌ی این سرزمین بر اثر تحولات کم‌فاصله‌ی سیاسی ادامه می‌یابد و امیدی جهت تداوم تفکر و پیوستار این رشته پدید نمی‌آید.

چشم‌انداز آینده‌ی ادبیات افغانستان با تلاش و تکاپوی نسل جوانِ هجرت‌کرده روشن خواهد شد؛ زیرا همین‌ها برخوردار از نعمت آزادی هستند و از جهتی، با ادبیات جهان در تماس و ارتباط اند. البته در همین‌جا یادآور شوم که با آثار نوستالژیکی که بیانگر حب‌الوطن آفرینش‌گر هست، به جایی نمی‌رسیم. حجم چشم‌گیری از تولیدات ادبی پس از تحول پسین را همین ناله‌های میهن‌پرستانه رمانتیک شکل می‌دهند.

شماری از کارگران ادبیات را که هنوز هم در افغانستان حضور دارند، نمی‌توان نادیده گرفت، اما سانسور زبانی و مذهبی با شدت بر فضا مسلط است. اگر وضعیت سیاسی اجتماعی کنونی تداوم یابد، باید چشم را بر آینده‌های دورتر دوخت.

یسنا: ویژ‌گی شعر از نظر جریان‌شناسی شعر در بیست‌سال گذشته چگونه بوده و شما به عنوان یک غزل‌سرا، تفاوت غزل بیست‌سال را با دوره‌های قبل در چه می‌بینید؟

نورنیا: شعر بیست‌سال اخیر، چه در فرم کلاسیک و مقیدش و چه در فرم‌های آزاد، تا حدودی متأثر از نظریه‌های ادبی معاصر است. شعر افغانستان با بوطیقای شعر جهای و ایران آشنایی پیدا کرد. بیست‌سال اخیر که زمینه‌ی مراوده‌ی ادبی با جهان بیش‌تر فراهم شد، شاعران ما با فارسی‌زبانان دیگر، کارگاه‌های ادبی برگزار کردند، انتشارات الکترونیکی راه‌اندازی کردند، امکان شرکت در جشن‌واره‌های برون‌مرزی فراهم شد و نگرش و زیبایی‌شناسی شاعران جهان و شماری از شاعران ایران وارد شعر افغانستان شد. در غزل مهدی موسوی، سعید میرزایی، یاغی‌تبار و… و در فرم‌های آزاد، گروس، بروسان و… پیروان مشخصی در افغانستان پیدا کردند. اثرگذاری منزوی هم که شماری از شاعران دوره‌های پیشین را درگیر کرده بود، هم‌چنان در غزل دوره‌ی مورد نظر ما پدیدار بود/هست.

از جانبی مکتب هندی هم با قوت در شعر و موسیقی ما حضور دارد. حجم قابل ملاحظه‌ای از آفرینش‌های ادبی ما در فرم کلاسیک، ادامه‌ی همان سلسله‌ی رمانتیک است. البته تلاش‌هایی برای دفرمه‌ی فرم‌های کلاسیک هم صورت گرفته؛ مثلاً در کار حامد مقتدر می‌بینیم که فقط از غزل، وزن عروضی را لحاظ کرده. کاربرد زبان هم در کارهایش سبکی ویژه‌ی خودش را دارد. همین‌گونه غزل‌هایی که آوانگارد و پست‌مدرن گفته شده‌اند، نیز سروده شده و سرایش‌ این‌گونه کارها ادامه دارد.

از غزل‌های رمانتیک که بگذریم؛ غزل بیست‌سال گذشته‌ی افغانستان با اثرپذیری از شعر آزاد، روی زبان دقیق‌تر شد و ساختارهای دیگرگونه گرفت. ارچند غزل از جمله ساختارهای مقید و مشخص است و آغاز سرایشش با بسته‌بودن شروع می‌شود؛ بسته‌بودن در قافیه. با آن‌هم از نظر گستره‌ی تجارب شاعرانه، از نظر بیان و ترکیب‌های زبانی متضمن تغییر است.

من شعر را اتفاقی می‌دانم که در زبان می‌افتد و هر آشنایی‌زدایی‌ای می‌تواند به زنده‌ماندن ژانرها و فرم‌های ادبی کمک کند که این اتفاق ـ‌ارچند در کمیت ناچیزـ در غزل می‌افتد.

یسنا: شما به عنوان استاد دانشگاه در نقد و معرفی آثار فعالیت داشته‌اید، وضعیت نقد در بیست‌سال گذشته را چگونه ارزیابی و دسته‌بندی می‌کنید؟

نورنیا: نقد از خرد انتقادی برمی‌خیزد و خرد انتقادی وقتی پدید می‌آید که تحمل و قبول دیگری در ما ذاتی شود. در حالی که ما دیگری را تا جایی می‌پذیریم که دربست تاییدمان کند؛ یعنی ما دیگری را به عنوان دیگری نمی‌شناسیم؛ بلکه خود را فرافکنی می‌کنیم و همین باعث می‌شود به محض این‌که کسی کم‌ترین انتقادی نسبت به کار ما وارد کند، فکر می‌کنیم در حق ما دشمنی به خرج داده است. پس چنین سنتی که سنت تحمل یک‌دیگر و گفت وگو با یک‌دیگر باشد، هنوز در جامعه‌ی ما پدید نیامده است. بنابراین، به طور کلی و به طور طبیعی نقد هم در چنین شرایطی نمی‌تواند رشد کند. بر این اساس نقد ادبی در افغانستان وضعیت مطلوبی ندارد. کمیت ناکافی کتاب‌های نقد ادبی، غلبه‌ی نقد ژورنالیستی، رواج دیپلماسی ادبی، عدم آشنایی منتقد با اصول نقد و نظریه‌ی ادبی و گزینشی عمل‌کردن منتقدان در نقد آثار از نواقص کار نقادی ادبی در کشور ماست.

سلیقه‌گرایی و محافظت از بایگانی ادبی، هم در دانش‌گاه‌ها و هم در بیرون از دانش‌گاه‌ها باعث تنک‌مایگی نقد ادبی شده‌ است. استادان دانش‌گاه که نقدنامه‌های نظری نوشته‌اند، از سیسرو و لونگینوس و… شروع کرده تا دوره‌ی اسلامی رسیده، باقی را مسکوت گذاشته‌اند؛ زیرا در شناخت نقد ادبی معاصر مشکل داشته‌اند. نقدها و نقدنامه‌های عملی هم نظریه‌مبنا نگارش نیافته‌اند. نقدنامه‌های موجود در افغانستان تصویر درست و دقیقی از نظریه‌های ادبی ارایه نمی‌دهند. بیش‌تر منتقدان با زبان‌هایی که نظریات ادبی در آنان طرح شده‌، آشنایی ندارند. ترجمه‌های ناقص یا نادرست از نظریه‌ها هم زمینه‌ی سوء فهم را ایجاد کرده‌اند و کتاب‌های دیگر نقد و نظریه که براساس این ترجمه‌ها نوشته شده و از آنان به عنوان منبع استفاده کرده‌؛ در رواج سوءفهم سهم گرفته‌اند. همین‌طور نقدهای عملی که برمبنای این ترجمه‌ها و نقدنامه‌ها نوشته شده، مشکل دیگری است.

خوش‌بختانه کتاب‌های: دانایی‌هایی ممکن متن، خوانش، روشنگری افسون و مقالاتی که در زمینه‌ی نقد و نظریه‌ی ادبی نوشته‌اید؛ همین‌طور کتاب مواجهه‌ با متن دکتر یامان حکمت، مالیخولیا و تردیدِ عمران راتب، روایت در حکایتِ دکتر نصیر آرین و شماری دیگر از این‌دست کتاب‌ها که ویژه‌ی نقد و نظریه‌ی ادبی نوشته‌ شده‌اند؛ باب آشنایی منتقد افغانستانی با نظریات ادبی را کلید زده‌اند.

یسنا: اصولاً کارگر ادبیات، شاعر و نویسنده است که در گوشه‌ای به دور از هیاهو می‌نشینند و می‌نویسند؛ اما بیش‌تر از نویسندگان و شاعران جدی، شمار کسانی در محافل ادبی هستندکه به تعبیری می‌توان آن‌ها را فرهنگیان گفت. کار این فرهنگیان و محافل ادبی را برای نشر، پخش و معرفی ادبیات و آثار ادبی چگونه بررسی می‌کنید؟

نورنیا: فرهنگیان در نقش پشتیبان اقتصادی محافل ادبی و انجمن‌ها ظاهر شده‌اند و زمینه‌ی نشر آثار را فراهم کرده‌اند و باید این کردار ایشان را ستود. میلان کوندرا در «هنر رمان» سخنی از دانته نقل کرده است که او گفته: نیت نخستین هرکسی که عمل می‌کند؛ صرف نظر از این‌که چه کاری می‌کند، آشکارساختن تصویر خویش است. یک دیدگاه نادرستی که وجود دارد این است که همواره از امکانات افراد به نفع ادبیات استفاده شده؛ اما کوشش این بوده که این امر پنهان داشته شود. گویا ادبیات را مقدس ساخته‌اند و نزدیک‌شدن مادیات به آن را کسر شأن می‌پندارند. ابداً چنین نیست. شهرت‌یافتن و نامداربودن هم بخشی از خواسته‌های انسان است، ارچند اخلاق ناپسند اجتماعی ما می‌کوشد پرده بر روی این خواسته بیندازد؛ اما این زغال همیشه در زیر خاکستر تازه است و چه مشکلی دارد؟ کارگر ادبیات و فرهنگی، یکی از ثروت خود و یکی از فکر خود، دنبال این خواسته هستند. فرهنگیان، کاری را برای کارگران ادبی کرده‌اند، که خود کارگران به هم‌دیگر نمی‌کنند. کارگران ادبیات، بر سر هیچ با هم درگیر هستند.

یسنا: علاقه دارم از چند روی‌داد ادبی و فرهنگی‌ای که در بیست سال گذشته اثرگذار بوده‌اند، نام ببرید.

نورنیا: بسیار دشوار است که بتوان بیست سال گذشته را سریع از نظر گذراند و قسمت‌هایی را برجسته کرد. حرکت‌های متعدد ادبی راه افتاد در مرکز، شمال، شمال‌شرق و غرب افغانستان که شماری از آن‌ها امکانات نشر هم در اختیار داشتند. تعداد و اثرگذاری‌شان مستلزم پژوهشی مجزا هست. همین‌طور ادبیات‌نامه‌هایی که نشر می‌شدند و در دسترس خوانندگان قرار می‌گرفتند و اخیراً کارگاه‌ها و برنامه‌های آنلاین که راه‌اندازی شدند و ادامه دارند، روی‌دادهای مهم این دوره هستند.

یسنا: نظر و دیدگاهی را که می‌خواهید در پایان این گپ وگفت بگویید، بفرمایید.

نورنیا: ادبیات افغانستان، نیازمند استحاله و پوست‌انداختن است. این روی‌داد، کم‌کم داشت پیش می‌آمد که به بن‌بست خوردیم. این نیاز با تحول سیاسی اخیر، بیش‌تر به چشم می‌خورد و آغازی نیرومند دوباره‌ای را ایجاب می‌کند. آغازی که از پرسش‌گری در پیوند به ادبیات و چگونگی وضعیت ادبیات باید شروع شود. پوست‌اندازی از ذهن انسان جادوشده امکان‌پذیر نیست. ما در جادوستان زندگی می‌کنیم. نخست باید از «جادوستان» برون بیاییم و مناسبات فرهنگی سنتی ما مورد نقادی قرار بگیرد. با گفتمان‌های فرهنگی مدرن آشنا شویم.

ذهن انسان افغانستانی نقال است و فعال نیست و حجم بزرگی از کار ادبی در کشور، حفاظت از بایگانی ادبی ماست. شمار زیادی از نوشته‌ها/شعرها، نوشته شدند که نوشته شده باشند. شعر، شاعر و ادبیات برای ما افتخارآمیز هست و به مسأله بدل نشده و به گفت‌وگو نیامده؛ در این خلأ، شاعر/نویسنده هم به فردی سلبریتی و کمنت‌طلب تقلیل یافته‌ است.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx