توانگر: مهاجران در اروپا همیشه حسرت نوروزهای وطن را می‌خورند

تمنا توانگر
البته که نوروز در وطن خیلی زیباتر برگزار و تجلیل می‌شود، از نوروزی که در غربت و در تبعید هست. هرچند در وطن هم همه‌ساله به خاطر تفاوت ذهنیت‌ها و یا هم دخیل سازی مذهب در فرهنگ، همیشه این احساس را می‌دهد که ما در وطن خود هم بیگانه هستیم و هر وقت هم که می‌خواهیم نوروز را تجلیل کنیم یا روزهایی که در امتداد نوروز هستند، مثل چهارشنبه‌سوری و غیره بخواهیم تجلیل کنیم، احساس گناه می‌کنیم و این‌یک نوع بیگانگی است؛ احساس بیگانگی در وطن دست می‌دهد. با آن‌هم در این سال‌ها به‌ خصوص سال‌های پسین که مبارزات فرهنگی بیشتر بود البته قبل از سقوط؛ ما شاهد تجلیل‌های بسیار زیبایی از فرهنگ نوروز بودیم. خصوصاً من که در سالن تیاتر ملی وظیفه رسمی داشتم ما، هر نوروز برنامه داشتیم و من می‌بایست که یک تیاتر فرهنگی را آماده می‌کردم. تیاتر که من کارگردانی می‌کردم، از سالن تیاتر بیرون برده می‌شد؛ در بادام‌باغ کابل و یا در اماکن تفریحی که معمولا مردم برای تفریح، گشت و گزار و چمن لگد کردن بیرون می‌رفتند؛ این تیاترها برگزار می‌شد و اجرا می‌شد.

گویید به نوروز که امسال نیاید

در کشور خونین کفنان ره نگشاید

بلبل به چمن نغمه و شادی نسراید

خونین کفنان را لب پر خنده نشاید

خلیل‌الله خلیلی

در کافه پرسش با تمنا توانگر شاعر و نویسنده، نوروز آوارگان را به بحث گرفتیم.

پرسش: نوروز در وطن و بیرون از وطن، چگونه است و چه تعریفی برای نوروز آوارگان دارید؟

پاسخ: البته که نوروز در وطن خیلی زیباتر برگزار و تجلیل می‌شود، از نوروزی که در غربت و در تبعید هست. هرچند در وطن هم همه‌ساله به خاطر تفاوت ذهنیت‌ها و یا هم دخیل سازی مذهب در فرهنگ، همیشه این احساس را می‌دهد که ما در وطن خود هم بیگانه هستیم و هر وقت هم که می‌خواهیم نوروز را تجلیل کنیم یا روزهایی که در امتداد نوروز هستند، مثل چهارشنبه‌سوری و غیره بخواهیم تجلیل کنیم، احساس گناه می‌کنیم و این‌یک نوع بیگانگی است؛ احساس بیگانگی در وطن دست می‌دهد. با آن‌هم در این سال‌ها به‌ خصوص سال‌های پسین که مبارزات فرهنگی بیشتر بود البته قبل از سقوط؛ ما شاهد تجلیل‌های بسیار زیبایی از فرهنگ نوروز بودیم. خصوصاً من که در سالن تیاتر ملی وظیفه رسمی داشتم ما، هر نوروز برنامه داشتیم و من می‌بایست که یک تیاتر فرهنگی را آماده می‌کردم. تیاتر که من کارگردانی می‌کردم، از سالن تیاتر بیرون برده می‌شد؛ در بادام‌باغ کابل و یا در اماکن تفریحی که معمولا مردم برای تفریح، گشت و گزار و چمن لگد کردن بیرون می‌رفتند؛ این تیاترها برگزار می‌شد و اجرا می‌شد.

در این تیاترها ما آیین نوروز را که یکی از آیین‌های زیبای نوروز پختن سمنک و اینکه شعر خاص خود را دارد؛ زنان وقتی‌که کفگیر را داخل سمنک می‌برند و کفگیر را تکان می‌دهند با تکان دادن کفگیر و یا ریتم تکان‌های کفگیر، رقص می‌کنند، شعر می‌خوانند و ترانه می‌خوانند. این البته از زیبایی‌های خاص نوروز است.

همچنان ما در هرات چنین رسم داشتیم؛ گندم را در خاک می‌انداختیم و او را آب‌یاری می‌کردیم تا سبزه رشد کند. بالاخره این سبزه را در سفره هفت‌سین می‌گذاشتیم که البته من سفره هفت‌سین را، در کابل کمتر دیدم نسبت به هرات که این رسم معمول تر است، اما سمنک و هفت میوه، نزدیک سال نو که می‌شد می‌پختن و این غذای لذیذ قسمتی از آیین نوروز بود‌.

اما در غربت، ما هرچقدر هم که بخواهیم سمنک پخته کنیم یا بخواهیم سبزه بکاریم و سفره‌ی هفت‌سین پهن کنیم، ولی احساس می‌کنیم که این روز با روزهای دیگر هیچ فرقی ندارد. این به دلیلی هست که ما بیرون را تماشا می‌کنیم و می‌بینیم که همه‌چیز عادی هست، شهر چراغان نیست، در تلویزیون برنامه‌ای وجود ندارد، چه‌بسا که مردم لباس‌های نو خود را نمی‌پوشند و هرکس سرش تو لاک خودش هست و زندگی خود را دارد و زندگی ماشینی خود را دارد؛ و آن‌وقت برای خودت میگی که چه؟ من اگر یک روز دیگری که ده روز هم از فصل بهار گذشته باشد؛ بخواهم آن روز را تجلیل کنم، بازهم مشکلی نیست، فرقی نمی‌کند که دقیقاً من در روز نوروز، بخواهم که این روز را تجلیل کنم.

اما ما سال گذشته هم نوروز را تجلیل کردیم. ما یک رسم داریم در هرات که وقتی دقایق پایانی سال هست و سال در حال تحویل شدن هست. ما پنبه را داخل آب می‌اندازیم و البته قدما گفتند که وقتی سال تغییر می‌کند و سال گذشته جای خودش را به سال نو می‌دهد، این پنبه در آب، شروع به چرخ می‌کند و یک حرکت بسیار ظریفی دارد که ما سال گذشته هم این رسم را در کنار رسم‌های دیگر مثل، کاشتن سبزه، پختن سمنک و تیار کردن هفت میوه را اجرا کردیم اما احساس غربت‌مان در این سال بیشتر شده و احساس بیشتر می‌کنیم که در تبعید هستیم؛ و اگر بخواهیم نامی برای سال نو در غربت، انتخاب کنیم من نامش را می‌توانم بهار تنهایی بمانم، بهاری که طبیعت پر از زیبایی و در سبزی است و آفتاب پر از خوشحالی‌ست اما در قلب‌های‌مان تنهایی بزرگی حس می‌شود که ما دور از وطن هستیم.

پرسش: آنانی که دور از وطن هستند آیا نیاز هست در نوروز آمادگی‌ای برای گرامی‌داشت از این روز بگیرند و اگر ۰ که چه می‌خواهد؛ که پاسخ مثبت باشد؛ چه آمادگی‌هایی واقعاً لازمی و ضرورت دانسته می‌شود؟

پاسخ: خوب، بستگی به خود کسانی دارد که در غربت زندگی می‌کنند؛ بستگی به طرز فکرشان دارد، آن‌ها حتا در کشور خودشان انتخاب می‌کنند که نوروز را تجلیل کنند یا نه؛ یعنی تجلیل از نوروز چه در وطن چه دور از وطن، یک بحث انتخابی دارد و هیچ‌گونه اجباری نیست.

اما معمولاً تا جایی که من در این دو سال و نیم که در غربت زندگی می‌کنم و دور از وطن هستم، دیدم. کسانی که سال‌های زیادی در اروپا زندگی کرده‌اند و دور از وطن هستند، آن‌ها بیشتر درگیر زندگی اروپایی شدند و بیشتر مراسمی را تجلیل می‌کنند که مربوط کشور دوم می‌شود؛ یعنی همان کشوری که در آن مهاجر شده‌اند.

اما کسانی هم داریم که در عرصه فرهنگی کارکرده‌اند؛ شاعران، نویسندگان و یا آدم‌هایی که شدیداً روی وطن‌شان حساس‌اند و کشورشان، خط سرخ‌شان است. آن‌ها فرقی نمی‌کند که چند سال در غربت زندگی می‌کنند ولی آن‌ها هم تجلیل می‌کنند. خود من هم تمامی مراسمی که در کشور من بوده ازجمله چهارشنبه‌سوری، شب یلدا و همچنان نوروز را که از جشن‌های بزرگ آریایی‌مان هستند و حتا جشن سده را تجلیل کردیم و در نظر نگرفتیم که چه احساس غریب و تلخی را برایم می‌دهد اما همیشه خواستم که همان آدمی باشم که در کابل زندگی می‌کردم یا در وطن خودش زندگی می‌کرده است و هیچ‌وقتی این‌گونه احساس نکرده‌ام که به یک سرزمین دیگری آمده‌ام که تفاوت هایش خیلی زیاد است؛ یعنی فقط طوری وانمود کردم که تنها جغرافیای خودم را تغییر داده‌ام؛ پوشش من، طرز فکر من و جشن‌هایی را که تجلیل می‌کنم، مراسمی که دارم و تمامش را مثل کابل، مثل زادگاهم هرات دقیقاً همان‌گونه رفتار می‌کنم و این برایم احساس بهتری می‌دهد از اینکه یک‌دفعه‌ای، بعد از یک‌عمر زندگی در وطن خودم و استشمام آب و هوایی آن سرزمین پاک، با آب و هوایی که آن سرزمین داشت؛ ناگهان در یک جغرافیای سرد بیایم و به آن تمام قوانین و تمام فرهنگ‌هایی که اصلاً با روحیای من سازگار نیست؛ آن‌ها را بخواهم و بپذیرم؛ اما بازهم می‌خواهم بگویم که درست است اگر یک بحث انتخابی است، اما نوروز یک بحث هویتی هم هست؛ یعنی که ما پاسدار هویت خویش هستیم حتا اگر در کشور میزبان خود، هستیم و حتا در کشوری هم که هستیم، کشورمان نیست؛ و چه‌بسا کسانی که ساکنان اصلی کشور میزبان هستند هم خیلی خوشحال می‌شوند وقتی‌که می‌بینند همچنان به هویتی که داریم پایدار ماندیم و فرهنگ‌های خود را داریم و مراسم خود را تجلیل می‌کنیم. برای من سال نو میلادی هیچ‌وقت نمی‌تواند سال نو باشد. هرچند از بیرون نگاه می‌کنم که مردم در بیرون آتش‌بازی، فشنگ بازی و بازی‌های زیادی را در شبی که سال نو میلادی تجلیل می‌شود؛ دارند. موسیقی، شور و شوقی که در بیرون هست؛ اما من شور و شوقی که در بیرون هست را فقط از پنجره نگاه می‌کنم و یا در جشن شان کم و بیش شرکت کردم؛ اما به نظر من، سالی که در آن برف روی زمین باشد و هوا همچنان سرد باشد و هیچ گلی از روی خاک بیرون نیامده باشد؛ به نظر من آن سال نو نیست و سال نو ما همان سالی است که طبیعت نو می‌شود، از زمین و از بین سنگ‌خاره‌ها، گل بیرون می‌شود. ازاین‌جهت قلب من قبول نمی‌کند حتا در وطن خودمان وقتی‌که بعضی‌ها که سال نو میلادی را تبریک می‌گفتند؛ احساس می‌کردم که فقط تاریخ ساده هست و می‌گذرد درحالی‌که در این کشورها چقدر برای سال نو میلادی تلاش می‌کنند دیگر هرکسی یک ذهنیتی در این مورد دارد.

طبعاً تمام فعالیت‌ها و برنامه‌هایی که در وطن انجام می‌شود اینجا هم انجام می‌شود. البته مردم دست باز‌تری دارند به خاطر اینکه بخواهند مراسم فرهنگی خود را اجرا کنند؛ هرچند که در وطن خودشان هم بیگانه بودند؛ اینجا هم که وطن خودشان نیست، اما اینجا بیگانه نیستند. قوانینی در این سرزمین‌ها وجود دارد که به فرهنگ‌های مختلف یک احترام خاصی قایل هستند. همچنان کسانی که فرهنگ خودش را دارد؛ می‌تواند آیین و فرهنگ خود را تجلیل کنند؛ که سال نو هم یکی از آن مناسبت‌هاست و ما همه‌ساله شاهد تجلیل آن در اروپا هستیم. این تجلیل‌ها مثل برنامه‌های فرهنگی، برنامه‌های شعرخوانی، کنسرت‌ها و همچنان گردهمایی‌ها و نشست‌های خودمانی، پختن سمنک، هفت میوه و سایر مسایلی که در وطن انجام می‌دادیم؛ هرچند که در این سرزمین‌هایی اروپایی کمتر به آیین ما فارسی‌زبان‌ها و کسانی که ریشه آریایی دارد توجه نمی‌شود؛ اما تحلیل‌ها خیلی گسترده است پرشور و پرشکوه است؛ اما ته‌‌اش همان تلخی که دور از وطن هستیم؛ همیشه هست. تلخی دور از وطن روی تمام شادی‌های ما، سایه سنگین و سیاه خود را انداخته که نمی‌گذارد شادی به‌خوبی و خوشی از گلوی ما پایین برود.

پرسش: آیا ناهمخوانی تاریخ‌های میلادی «که در بیشتر کشورها رواج است» با تاریخ هجری خورشیدی چقدر از گرامی‌داشت این روز توسط مهاجران، کاسته است؟

پاسخ: ناهمخوانی تاریخی شرایطی را ایجاد کرده که مردم مجبوراند تابع فرهنگ سرزمینی باشند که در آن زندگی می‌کنند و در همان بستری که این فرهنگ در آن رشد کرده است؛؛ این‌ها شاهد می‌باشند.

مثلاً کسانی که در اروپا زندگی می‌کنند خوب متأثر از زندگی اروپایی و متأثر از تاریخ‌های که در این سرزمین هست؛ مجبور می‌شوند که سال نو میلادی را تجلیل کنند و کمتر پیدا می‌شود کسی که سال نو خورشیدی را تجلیل کند. البته گفتم یک عده خاصی هستند کسانی که در عرصه فرهنگی کار می‌کنند، یا کسانی که وطن خط سرخ‌شان هست و یا کسانی که می‌خواهند هویت‌شان پابرجا بماند؛ فرقی نمی‌کند که این ناهمخوانی تاریخی، چقدر وجود دارد.

اما حقیقت تلخ این است که خیلی از ماها، به خاطر اینکه در تاریخ میلادی و در تقویم میلادی زندگی می‌کنیم و برنامه‌ها در تاریخ میلادی هست؛ خیلی وقت‌ها تاریخ خود، تاریخ فارسی را فراموش می‌کنیم. تاریخی که در وطن ما بود، تقویم سرزمین خودمان را، تاریخی که در آن، بهمن، حوت، حمل/فروردین در او وجود دارد ما آن را فراموش می‌کنیم.

پرسش: درحالی‌که گرامی‌داشت نوروز در خاستگاه نوروز، حرام پنداشته می‌شود؛ گرامی‌داشت این روز در مهاجرت، چه معنی و مفهومی را می‌رساند؟

پاسخ: نوروز در اروپا حرام نیست نه‌تنها که حرام نیست از احترام خاصی نیز برخوردار است؛ اما این احترام به خاطری نیست که اروپایی‌ها به فرهنگ ما علاقه‌مندی نشان دهند؛ اما تا جاییکه من دیدم ساده از کنارش می‌گذرند.

اگر به هر صورت بخواهیم تجلیل کنیم، حتا در خیابان‌ها موسیقی بخوانیم؛ کسی به ما کاری ندارد و کسی فتوا نمی‌دهد؛ اما خیلی هم جذابیتی ندارد؛ چون هرکس سرش در لاک خودش هست.

اما اگر کسی چه از کشورهای تاجیکستان، ایران و یا افغانستان باشند؛ سال نو را بخواهند تجلیل کنند خیلی گسترده تجلیل می‌کنند؛ و غذاهای در رستوران‌ها پخته می‌شود برنامه‌های خاصی گرفته می‌شود و کنسرت‌های زیادی برگزار می‌شود. همچنان شور و نشاط خاصی در اینجا دیده می‌شود.

پرسش: میزان علاقه‌مندی مردم مهاجر به نوروز در غربت نسبت به جشن کریسمس چقدر است؟

پاسخ: مهاجرانی که در سال‌های گذشته در اروپا آمده‌اند و بعضی مراسم های نوروز را تجلیل می‌کنند اما با آن هم یک نوع نارضایتی در حرف و عمل‌شان دیده می‌شود؛ و همیشه یاد می‌کنند از جشنی که در وطن دارند.

اما باوجود حسرتی که برای رفتن به وطن و برای اینکه سال نو در کنار دوستان، آشنایان و هم‌وطنان شان در زبان‌شان جاری است اگر بپرسید که آیا دوباره به وطن برمی‌گردید؟ شدیداً رد می‌کنند و می‌گویند نه! طوری احساس می‌شود که هیچ‌چیزی مهم نیست؛ یعنی هیچ فرهنگی، هیچ تجلیلی و هیچ مراسمی مهم نیست؛ نه مراسمی که در اروپا دارند و نه مراسمی که در کشور خودشان داشتند؛ یعنی بیشتر احساس می‌کنید که تبدیل‌شده‌اند به یک عده آدم‌آهنی و یا اینکه یک‌تکه‌ی از سنگ که فقط باوجودی که آدم‌آهنی بی‌روح است ولی یک حسرت قدیمی را که از وطن‌اش مهاجر شده و مجبور شده، وطن خود را ترک بکند با خود حمل می‌کنند و روی قلب‌شان همچنان سنگینی می‌کند.

پرسش: آیا نوروز این فرصت را ایجاد کرده که مهاجران بتوانند در گسترش این فرهنگ تلاش‌های را انجام دهند؟

پاسخ: هرچند فرهنگ ما که پهنای وسیع دارد و دارای مراسم بسیار زیبا و ارزشمندی هست؛ ولی باوجود وسعتی که دارد، چون به او کمتر پرداخته شده است، کم‌کاری زیادی در پیوند به این فرهنگ صورت گرفته است. باوجوداین پهنای وسیع در این کشورهای غریب و یا اروپایی چندان بزرگ دیده نمی‌شود.

مخصوصاً بعد از سقوط آن توده‌ای عظیم فرهنگیانی که اینجا مهاجر شدند در این عرصه کار کنند امیدی می‌رود که فرهنگ آریایی ما را و فرهنگ وسیع و ارزشمند ما را در کشورهای اروپایی گسترش بدهند. البته تا حدی این اتفاق افتاده است. مثلاً فروشگاه‌های که موادی دارند و این مواد حالا مثلاً لباس‌های سنتی هست؛ این فروشگاه‌ها طرفداران زیاد اروپایی هم دارند که لباس‌های سنتی ما هست. یا رستوران‌هایی که غذاهای خاص محلی سرزمین ما دارد؛ این‌ها هم از جانب مردم اروپایی، طرفداران خیلی خاص خود را دارند و بیشتر در رستوران‌ها تجمع می‌کنند.

اما در برنامه‌های فرهنگی که تا حال من دیدم مثل برنامه ادبیات و یا شعر؛ جز اینکه یک عده محدود از مسوولین برگزاری هستند و در این مراسم شرکت کردند؛ مابقی همه مهاجران هستند که در برنامه‌ها، شرکت می‌کنند. من حضور بسیار کم‌رنگ اروپایی‌ها را در برنامه‌های فرهنگی، مشاهده کردیم. همچنان در مراسم فرهنگی که همه‌ساله برگزار می‌شود اروپایی‌ها خیلی شرکت نمی‌کنند.

اما جای امیدواری است که ما اگر در سرزمین خودمان نتوانستیم که به زندگی ادامه بدهیم و در کشور خودمان پاسدار فرهنگ خود باشیم؛ شاید بتوانیم در کشورهای اروپایی فرهنگ خود را به مردم جهان معرفی کنیم. البته این‌ یک امید است که من فکر می‌کنم شاید بتوانیم.

پرسش: دردی که یک مهاجر یا آواره شده، در روز نوروز آن‌ها با دل جان حس می‌کند/می‌کشد، چیست؟

پاسخ: من فکر می‌کنم خیلی از مهاجران دردی را اصلاً در روز نوروز حس نمی‌کنند.

داریم ما مهاجرانی که مجبور شدند قلبی که در وطن بوده و به خاطر وطن می‌تپید، به خاطر مراسم‌اش، به خاطر فرهنگ‌اش، به خاطر زبانش و به خاطر خاطراتش این قلب را از سینه بیرون کنند و دور بیندازند؛ تا بتوانند راحت زندگی کنند. تبدیل شوند به کسی که دارد عادت می‌کند، زندگی ماشینی را در این کشورها پیش ببرد. هیچ‌وقت یاد نکند از کشورش و یا اینکه احساس کند در روز نوروز است.

این به خاطری است که حتا کسانی که سال‌های دور در این کشورها مهاجر شده‌اند و مجبور به ترک وطن شده‌اند؛ ازیک‌طرف به خاطر وطن درد کشیدند، به خاطر مراسمی که نمی‌توانند در وطن اجرا کنند و از طرف دیگر نتوانستند مراسمی که مربوط فرهنگ بیگانه است در آن احساس راحتی کنند. ازاینجا آن‌ها بی‌تفاوتی اختیار کردند و در روز نوروز چندان احساسی ندارند.

اما کسانی هستند که در روز نوروز بزرگ‌ترین دردشان، این درد هست که همیشه می‌پرسند: چرا میان این‌همه سرزمین وطن من باید در چنین روزی، در سیطره تاریکی و ظلمت قرار گیرد؟ چرا در کشور من درحالی‌که همه‌جا سرسبز می‌شود و آفتاب از پس برف طلوع می‌کند؛ باید آفتاب زندگی مردم ما رو به غروب باشد؟ هیچ خوشحالی نباشد؟

و چرا تجلیل نوروز همچنان دزدکی، پنهانی و ممنوع باشد؟ و این درد، دردی است که از سوالات مختلف، چراهای مختلف، به ذهن ما که در اروپا هستیم، خطور می‌کند.

پرسش: پیام شما به‌عنوان کسی که دور از وطن هستید و نوروز را در آوارگی جشن می‌گیرید، چیست؟

پاسخ: پیام من به صفت کسی که مجبور است نوروز را در غربت تجلیل کند؛ به فرهنگیان، نویسنده‌ها، شاعرها، سینماگران و هنرمندان این است که فعلاً سرزمین ما، بیشتر از هرزمانی دیگر به فعالیت ما نیاز دارد. مخصوصا فرهنگ وسیع ما که در کشور ما در حال فروپاشی است؛ نیاز به پاسداری دارد.

ما باید فعلاً باید تمام دغدغه‌های خود را کنار بگذاریم و برای پاسداری از فرهنگ خود توجه کنیم. نگذاریم کسانی را که می‌خواهند این فرهنگ عظیم آریایی و این زبان وسیع، بزرگ و ارزشمندی که مثل گوهر قیمتی است و به فرهنگ‌مان بستگی دارد، از بین برود. آن‌ها به آرزوی خود برسند.

پس این‌زمانی اتفاق می‌افتد که ما خسته نشویم و کارکنیم؛ مثلاً نویسنده‌ها بر اساس نوروز بنویسد، شاعران بر اساس نوروز شعر بسرایند و یا آیین نوروز را در آثار خود بازتاب دهند، سینماگران بر اساس نوروز فیلم بسازند، در روز نوروز به مردم معرفی کنند چراکه حالا مردم، خوشبختانه دنیای مجازی را دارند و اینترنت را دارند و ما خیلی راحت می‌توانیم از این امتیاز راحت استفاده کنیم. دیدگاه و اندیشه خود را به مردم انتقال دهیم. مردم هم خیلی راحت می‌پذیرند.

آوازخوان‌ها همیشه فرصت برای ترانه‌های عاشقانه است؛ چون عشق تاریخ انقضا ندارد که تمام شود. ولی بحرانی که فعلا در سرزمین ما هست و فرهنگ عزیز ما را تهدید می‌کند؛ این بحران به خاطر برطرف شدن آن یا کمتر شدن شود نیاز دارد که آوازخوان‌های ما به خاطر پاسداری از فرهنگ آواز بخوانند.

مثلاً در نوروز شاعران ترانه‌های نوروزی ترتیب کنند و آوازخوان‌ها آن‌ها را بخوانند.

نباید فرهنگی‌های ما، در این روزها که در حال از دست دادن فرهنگ ارزشمند خود هستیم، کشور ما را تنها بگذارند. فرقی نمی‌کند در هرکجای دنیا که هستند؛ اما یادشان باشد که ریشه در خاک وطن دارند. باید فراموش نکنیم که تلاش‌های و کارکردهای ما آیینه تمام نمای فرهنگ ماست؛ از همین جهت باید برای فرهنگ خود، کارکنیم.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx