بــا وجــود اینکــه بــزرگان ادبیــات و زبــان مرتــب و بــه صــورت علمــی، یگانه بــودن زبــان در تاجیکســتان، ایــران و افغانســتان را از روشــنترین موضوعــات دانســته اند بــاز هــر از گاهــی بــادی میپیچــد از ندانســتن ها و یــا تنگ نظری هــا بــر عرصــه درخشــان و وســیع زبــان پارســی؛ مخصوصــا در حــوزه ی جــدا بــودن دَری و فارســی البتــه در دیدگاه هایــی محــدود در ایــن روزهــا. از ایــن روی مجلــه داســتان و ســفر دومیــن قســمت از بخــش «نشــریه خوانی» خــود را بــه بازنشــر مصاحبــه ی چنــد ســال قبــل خبرگــزاری شــفقنا بــا دکتــر محمدســرور مولایی رییــس ســابق دانشــگاه بامیــان، اســتاد زبــان و ادبیــات فارســی، مصحــح آثــار ارزشــمندی همچــون تاریــخ احمدشــاهی، پادشــاهان متاخــر افغانسـتان، سـراج التواریخ، آتشـکده وحـدت و مجموعـه آثــار خواجه عبــدالله انصــاری و همچنیــن صاحــب آثــاری پیرامــون مولوی پژوهــی و بیدل پژوهــی اختصــاص داده اســت:
آیا فارسی و دری دو زبان مجزا و متفاوت هستند؟
بحـث جـدا بـودن زبـان دری و فارسـی از نظـر علمـی بحـث کامـلا بی پایـه و اسـاس اسـت، هیـچ تفاوتـی میـان ایـن دو زبـان نیسـت جـز تفـاوت اندکـی کـه در واژگان وجـود دارد، تفـاوت واژگان در افغانسـتان نیـز بیـن گویش هـای کابـل و مـزار و هـرات و بامیـان نیـز هسـت، بنابرایـن بـر اسـاس ایـن ممیزهـا کسـی نمیتوانـد ادعـا کنـد کـه اینهـا دو زبـان متفاوتنــد، چــون اگــر بگوییــم اینهــا دو زبــان متفاوتنــد از نظـر علمـی بدیـن معناسـت کـه خانـواده ایـن زبانهـا در ریشـه از همدیگـر جـدا بـوده کـه اینطـور نیسـت. امـا بحـث اینکـه خانـواده یکـی باشـد و بعـد طـی تحولاتی در بسـتر زمــان، تفاوتهایــی انــدک بیــن ایــن دو بــه وجــود بیایــد بحثـی جداسـت.
آیـا فارسـی و دری از لحـاظ ریشـه بـا هـم متفاوتنـد؟ اینکـه برخــی فارســی را زبــان ایرانیــان مــی داننــد و دری را زبــان افغانســتانی ها و تاجیکــی را زبــان تاجیکســتانی ها چقــدر میتوانـد صحیـح باشـد؟
از نظـر سـاختمان زبـان و ریشـه و تبـار زبـان، چـه فارسـی بگوییــم، چــه دری بگوییــم، چــه تاجیکــی بگوییــم، هــر ســه یــک زبــان اســت. بــه قــول معــروف: «ســه نگــردد بریشـم ار او را / پرنیـان خوانـی و حریـر و پرنـد» امـا اینکـه برخــی اصــرار میکننــد زبــان مــا «دری» و زبــان ایرانی هــا «فارســی» اســت، ایــن محصــول عــدم آگاهــی و عــدم اطـلاع فـرد از کاربـرد ایـن کلمـات در طـول تاریـخ اسـت.
در ادبیــات یکهــزار و دوصــد ســاله ی مکتــوب فارســی همیــن زبــان بــه همیــن دو نــام خوانــده نشــده، اگــر گفته انــد دری، دری در واقــع صفتــی بــوده بــرای فارســی؛ قدمــای مــا وقتــی میگوینــد فارســی دری، از آن معنــای خاصــی را اراده میکرده انــد. جغرافی نویســان عــرب کــه در قــرن ســه، چهــار و پنــج بــه مناطــق جغرافیــای زبــان فارســی ســفر کردنــد، گوینــدگان زبــان فارســی در مناطــق
مختلــف را توصیــف کرده انــد. منتهــا آنهــا وقتــی دری میگفتنـد مرادشـان از دری، زبـان رسـمی و فصیـح بـوده اســت، زبانــی کــه در کتابــت اســتفاده میشــده و آن را زبــان معیــارم خوانده انــد.
بــا ایــن توضیحــات، منظــور از صفــت دری بــرای فارســی همـان معنـای بلیـغ و فصیـح اسـت، کـه جغرافی نویسـان عــرب از آن بهــره جســته اند. ایــن فصیــح و بلیــغ هــم مفهومــش ایــن نیســت کــه زبــان دری کــه مــا امــروز در افغانسـتان بـه کار میریـم، بلیغ تـر و شـیواتر و فصیح تـر از زبانــی اســت کــه تاجیــکان و ایرانیــان از آن اســتفاده میکننــد، بلکــه برمــی گــردد بــه همــان معنایــی کــه قبلتــر اشــاره شــد، ایــن دری بــه معنــای ایــن اســت کــه در آن سـالها لغـات و جمـلات بـدون اینکـه تفاوت هـای گویشــی را در آن لحــاظ کنیــم، یکســانی دارد و همــان چیــزی اســت کــه اگــر در شــرق خراســان مینوشــتند در “ری” هــم مــردم آن را میخواندنــد و متوجــه میشــدند. یــا در دوره هــای بعــد اگــر کســی نامــه رســمی مینوشــت تـا هنـد هـم، همـه اهـل سـواد ایـن نامـه را میتوانسـتند بخواننـد و درک مفهـوم کننـد، پـس یـک معنـای سـوم زبان دری، یعنــی زبــان افــراد درس خوانــده و تحصیلکــردگان.
بــه هرحــال اینکــه مــا بگوییــم دری زبــان خــاص مــردم افغانسـتان اسـت و مـردم افغانسـتان بایـد زبـان خودشـان را دری بداننــد و نــه فارســی، ایــن یــک نــوع کــج روی و برداشــت نادرســت از علــم اســت
ایــن مســئله تفــاوت گویش هــا و زبان هــا تــا چــه حــد در تاریــخ عینیــت دارد؟
در همــان قدیــم، فردوســی در قــرن پنجــم گفتــه اســت کـه: بفرمـود تـا پارسـی دری/ نوشـتند و کوتـاه شـد داوری؛ یعنــی لهجه هــا را تمــام کنیــم و بــه یــک زبــان رســمی بگوییـم و بنویسـیم کـه منظـور همـان پارسـی دری منظـور بـوده اسـت. امـا نکتـه دیگـر ایـن اسـت کـه خاسـتگاه ایـن زبـان کـه بـه آن از گذشـته فارسـی دری می گفته انـد، (بـا ایـن تعریـف کـه فارسـی یـک اسـم عـام و دری یـک صفـت بـرای آن اسـت)، ریشـه در تاریـخ ۱۲۰۰ سـاله دارد. چنانکـه بــه مــوازات پدیــد آمــدن اولیــن قدرت هــای سیاســی در خراســان، زبــان فارســی ایــن شــانس را داشــت کــه زبــان مـردم خراسـان زمین بـود و بـه همیـن دلیـل زبـان رسـمی جغرافیـای پهنـاور خراسـان شـد و توانسـت مانـدگار و پویـا بمانـد و بـه حیـات خـود ادامـه دهـد.
ظهـور اسـلام چـه تاثیراتـی در رشـد زبـان فارسـی داشـته اسـت؟
یــک ســوالی کــه از هنــگام ظهــور اســلام و آمــدن دیــن مبیــن اســلام بــه مشــرق عربســتان و خراســان همیشــه مطـرح اسـت، ایـن اسـت کـه مـردم بـه کـدام زبـان تعالیـم دینــی را میخواندنــد و یــاد میگرفتنــد؟ تعــداد کســانی کـه بـه زبـان عربـی (زبـان دیـن) آشـنا بودنـد در قیـاس بـا کســانی کــه ایــن زبــان را اصــلا نمیدانســتند چــه مقــدار بــوده؟ گفتگــوی میــان مــردم در ارتبــاط روزانــه کــه زبــان ابـراز همیـن ارتبـاط اسـت بـا چـه زبانـی انجـام میشـده؟ قرائـن و شـواهدی کـه در دسـت اسـت نشـان میدهـد کـه بــا اختــلاف لهجــه ای کــه در برخــی واژگان وجــود داشــته، زبـان تمـام مـردم از بخـارا تـا بلـخ و هـرات و غزنـه، زبانـی بـوده کـه بـه آن فارسـی، دری و پارسـی میگفته انـد. وقتـی کــه ســامانیان روی کار آمدنــد و دولــت ســامانی شــکل گرفـت یـک نیـاز بسـیار عمـده را بـرآورده کردنـد و آن نیـاز
عمــده ایــن بــود کــه وقتــی زبــان فارســی پایــگاه سیاســی پیــدا کــرد، آمدنــد بــه زبــان فارســی در تمــام زمینه هــا کتــاب نوشــتند؛ یکــی از درخشــان ترین رویکردهــای دوره ســامانی ایــن اســت کــه در ایــن دوره مــا تقریبــا در تمــام علـوم بشـری آن روز بـه زبـان فارسـی کتـاب داریـم. معنای ایــن چیســت؟ مخاطبــان ایــن کتابهــا بایــد جامعــه ای باشـند کـه بدیـن اطلاعـات نیـاز دارنـد و بدیـن زبـان سـخن میگوینـد. کمـا اینکـه پیـش از آن نیـز نسـخه های زیـادی از پاره هـای تفسـیر و ترجمـه کلام الله مجیـد از قـرن سـوم و چهــارم در نواحــی مختلــف جغرافیــای زبــان فارســی (عمدتـا در خراسـان) پیـدا شـده اسـت
نقــش علمــای دینــی در ایــن دوره چقــدر قابــل تامــل اســت؟
در واقــع علمــای مــا اصــل کار را انجــام دادنــد و آن ایــن بــود کــه چــون عامــه مــردم توانایــی فهــم زبــان عربــی را نداشـتند، عالمــان مــا قـرآن را ترجمـه کردنــد و در اختیــار مـردم قـرار دادنـد. ایـن ترجمه هـا مکتـوب شـده و مانـده اســت، آن عالمــی کــه در بلــخ کلام الله مجیـد را ترجمــه کــرده، مترادف هــای فارســی را زیــر لغــات عربــی گذاشــته، ایــن ترجمه هــا نشــان میدهــد کــه در بلــخ کــدام واژه هــا بیشــتر رواج داشــته و عالمــی کــه در هــرات همیــن کار را انجـام داده یـک مقـدار تفـاوت دارد. آنکـه در بخـارا و غزنـی و ری همیـن کار را انجـام داده نشـان میدهـد کـه برخـی واژه هــا در برخــی مناطــق بیشــتر رواج داشــته اســت.
از برکــت همیــن ترجمه هــای کلام الله مجیـد مــا امــروز یـک مجموعـه از واژگان زبـان فارسـی داریـم کـه اگـر ایـن ترجمه هــا نبــود مــا بدانهــا دسترســی نداشــتیم. پــس دو حرکــت از ســوی علمــا انجــام شــده، اول اینکــه علمــا مســائل دینــی را بــرای مــردم بــر منبرهــا و خطبه هــا بــه زبــان خودشــان بیــان میکرده انــد و دوم اینکــه علمــا قــرآن را ترجمــه کردنــد و ترجمه هــا مکتــوب و مانــدگار شــد. خوشــبختانه ایــن نوشــته ها و مکتوبــات از آن دوره بـه یـادگار مانـده اسـت؛ و نکتـه مهـم اینجاسـت کـه هیـچ یـک از آنهـا نگفته انـد مـا کتـاب را بـه زبـان دری نوشـته ایم یـا فارسـی و اگـر هـم گفتـه باشـند مرادشـان زبـان مکتـوب و فصیـح کـه همـه اهـل سـواد آن را میفهمیده انـد بـوده اســت.
بـا توجـه بـه قدمـت زبـان فارسـی، علـت ایـن مانـدگاری و پویایـی چیسـت؟
هیــچ زبانــی در دنیــا نمی مانــد مگــر اینکــه آثــار مکتــوب داشــته باشــد، بــه قــول ناصــر خســرو ایــن کتابــت اســت کـه علـم، دیـن و اندیشـه را نگـه مـیدارد و ثبـت میکنـد. کتابــت نــه تنهــا علــم را ثبــت میکنــد بلکــه باعــث صــادر شــدن علــم هــم میشــود. بــه دســت دیگــران میرســد و دیگــران هــم آن را میخواننــد و می آموزنــد. بــه نحــوی انتقــال فکــر و اندیشــه از نســلی بــه نســل دیگــر هــم بــا ادبیــات مکتــوب صــورت میگیــرد.
یــک ترجمــه معروفــی در زبــان فارســی از کلام الله مجیـد هسـت بـه نـام ترجمـه تفسـیر طبـری، در مقدمـه تفسـیر طبــری علمــای ماوراءالنهــر، از بلــخ و هــرات و بخــارا در دربـار سـامانیان جمـع شـده بودنـد کـه فتـوا بدهنـد تفسـیر قـرآن بـه فارسـی روا باشـد یـا نباشـد؟ گفتنـد بلـه روا باشـد و شــروع کردنــد قــرآن را بــه زبــان فارســی تفســیر کردنــد کــه خوشــبختانه آن تفســیر موجــود اســت و فوق العــاده
بـرای مـا حائـز اهمیـت اسـت.
در طــب بخارایــی کتابــی نوشــته اســت بنــام “هدایــه المتعلمیـن فـی الطـب” اسـمش عربـی اسـت ولـی متنـش فارســی، کــه یــک گنجینــه گرانبهاســت، قدیمی تریــن کتــاب در جغرافیــا بــه زبــان فارســی کتــاب “حدود العالــم مــن المشــرق الــی المغرب” اســت کــه بــه فرمــان حاکــم جوزجــان نوشــته شــده اســت و همچنیــن بســیاری از کتـب دیگـر، ایـن نشـان میدهـد کـه در گذشـته های دور علمایــی پارســی گوی بوده انــد کــه بــه زبــان غنــی فارســی کتـاب نوشـته اند و ایـن کتابـت باعـث مانـدگاری و پویایـی زبــان فارســی شــده اســت.
وقتـی ایـن قرائـن و دلایـل وجـود دارد عـدم اطـلاع موجـب میشـود کـه مـا بگوییـم ایـن دو زبـان از هـم متفاوت انـد.
از نظــر تاریخــی ایــن دیــدگاه کــه فارســی و دری از هــم مجــزا هســتند از کجــا شــروع شده اســت؟
در یک دوره ای در افغانسـتان (تقریبا شـصت هفتاد سـال پیـش) یـک تفکـری در نظـام سیاسـی پدیـد آمـد کـه مـا بـه هرحـال بایـد هویـت مسـتقل افغانسـتانی داشـته باشـیم، ایـن هویـت مسـتقل افغانسـتانی وقتـی وارد قلمـرو زبـان و میـراث مکتـوب زبـان فارسـی میشـود، صاحبـان قـدرت را وادار میکنــد کــه نگوینــد زبــان مــا فارســی اســت و بگوینــد زبــان مــا «دری» اســت. ایــن در حالــی اســت کــه دری و فارســی همانطــور کــه پیشتــر گفتــه شــد میــراث مکتــوب مشــترکی اســت کــه نمیشــود ایــن دو را از هــم تفکیـک کـرد و تحـت دو نـام خوانـد. همـان مشـاهیری کـه مــا بــه آنهــا افتخــار میکنیــم ایرانیــان و تاجیــکان نیــز بــه آنهــا افتخــار میکننــد. همــان آثــاری کــه مــا در مســجد و مدرسـه می آموختیـم، اینهـا هـم میخواننـد. حافـظ البتـه میگویــد کــه: ز شــعر دلکــش حافــظ کســی بــود آگــه /
کـه لطـف طبـع و سـخن گفتـن دَری دانـد. البتـه مـرادش از دری زبـان خراسـانیان نیسـت، در عیـن حالـی کـه یـک تعبیــرش هــم ایــن هســت، بلکــه میخواهــد بگویــد هــر کــه زبــان فصیــح فارســی را بدانــد میتوانــد بفهمــد کــه مــن در ایــن عرصــه چــه کــرده ام. در آن زمــان کــه ایــن انگیـزه پدیـد آمـد، خواسـتند ایـن هویـت را جـدا کننـد، در حالــی کــه امــروز مــا باتوجــه بــه دلایــل علمــی میدانیــم کــه ایــن زبــان مثــل زبــان انگلیســی کــه هویــت مشــترک همـه انگلیسـی زبان های دنیاسـت، هویـت مشـترک تمـام فارسی زبان هاسـت و همانطـور کـه هویـت افغانسـتانی ها و تاجیک هاســت هویــت ایرانی هــا هــم هســت. بنابرایــن نامیــدن ایــن زبــان در تاجیکســتان بــه تاجیکــی، یــک نــوع محدودیــت بــرای زبــان و مثــل گنجانــدن یــک گوهــر بســیار بــزرگ در یــک نگیــن دان بســیار کوچــک اســت؛ در افغانســتان و ایــران نیز همینطــور اســت.
اینکــه برخــی شــاعران را با توجــه بــه محــل تولــد یــا دفنشــان متعلــق بــه یــک کشــور میداننــد چقــدر میتوانــد قابل توجــه باشــد؟
اگــر بیاییــم تقســیم کنیــم بایــد چــه کنیــم؟ همــان بحــث غلــط پیــش می آیــد کــه ســنایی افغانســتانی اســت و حافـظ ایرانـی اسـت و مولانا افغانسـتانی اسـت و هکـذا.
اینهــا انســانهایی هســتند کــه صاحــب اندیشــه و تفکــر بودنـد و بـه زبانـی کـه زبـان قابـل افتخـار همـه ماسـت ایـن آثـار را پدیـد آوردنـد، لزومـا همـه ایـن بـزرگان و مشـاهیر نـه تنهـا متعلـق بـه تمـام فارسـی زبانان بلکـه متعلـق بـه تمـام جهانیـان اسـت. بـه مـوازات حکومت هـای مسـتقل در خراسـان، بعـد از سـامانیان وقتـی غزنویـان پدیـد آمـد، زبــان فارســی کــه در دوره ســامانیان بالیــده بــود در دوره غزنویـان نـه تنهـا قلمـرو گسـترده تری را شـامل شـد بلکـه بـه زبـان دوم تمـدن اسـلامی بـدل شـد.
آیـا مـی توانیـم آغـاز ایـن مشـکل را جـدا شـدن دو کشـور ایـران و افغانســتان در دوره احمدشــاه بدانیـم؟
ایــن مســئله مبنــای علمــی و تاریخــی نــدارد، کمــا اینکــه در تاریــخ احمدشــاهی کــه بنــده تصحیــح کــردم، کــه بــه دسـتور احمدشـاه ابدالـی نوشـته شـده، هیـچ جایـی نـام افغانســتان وجــود نــدارد بلکــه بیشــتر میگویــد خراســان. احمدشــاه و فرزندانــش همگــی در مــدت اقامتــی کــه در مناطــق مختلــف ایــران در زمــان نــادر داشــتند، دانــش و ســواد فارســی را در همیــن جــا یــاد گرفتنــد و بعــد بــه افغانســتان برگشــتند. بنابرایــن ایــن نــوع دیــدگاه کــه دیـدگاه جغرافیـای سیاسـی اسـت و نـه فرهنگـی، دیـدگاه متاخــر اســت کــه مــی گویــد جغرافیــای زبــان فارســی کــه پهنــه گســترده ای داشــته اســت بــه چنــد بخــش تجزیــه شــده و هــر کــدام از آنهــا نیــز ادعــای تمــام میــراث زبــان فارســی را دارنــد. اشــتباه کار همیــن جاســت، ایرانی هــا میگوینـد شـما جـزء ماییـد، مـا میگوییـم نـه، شـما جـزء ماییـد، زبـان مـال ماسـت. هـر دو بـه یـک تعبیـر درسـت میگوییـم و بـه صـد تعبیـر غلـط، معنایـش ایـن اسـت کـه صحبــت جــزء و کل بــودن نیســت.
ایـران بـه دنبـال هویتـی اسـت کـه میـراث فرهنگـی زبـان ۱۲۰۰ ســاله فارســی اســت، کمــا اینکــه امــروز حساســیت هــم دارنــد و به جــا هــم هســت، و به جاســت کــه مــا هــم ایــن حساســیت را داشــته باشــیم ولــی معنایــش ایــن نیسـت کـه آنچـه میـراث مشـترک ماسـت، متعلـق بـه یـک کشــور اســت و مــال بقیــه نیســت. ایــن را همــه مــا بایــد بدانیــم کــه نــه ایرانی هــا حــق دارنــد و نــه مــا حــق داریــم بگوییــم همــه آنچــه در زبــان فارســی دری پدیــد آمــده متعلـق بـه یـک کشـور اسـت. اگـر سـنایی زادگاهـش غزنـه بــوده، عنصــری و ناصرخســرو بلــخ بــوده، خواجه عبــدالله هراتــی بــوده یــا جامــی اهــل جــام بــوده، در این طــرف جغرافیـای زبـان فارسـی هـم حافـظ و سـعدی، فخرالدیـن ابراهیــم عراقــی و صدهــا ادیــب دیگــر کــه مــا بــه آنهــا مینازیـم، همـان خدمـت را بـه زبـان فارسـی کرده انـد کـه این طـرف شـاعران و نویسـندگان و علمـای مـا کردنـد. تـازه از ایـن کـه بگذریـم شـما اگـر خوانـده باشـید میبینیـد کـه در طـول ۱۲۰۰سـال ادبیـات مکتـوب زبـان فارسـی در تمـام زمینه هـا، از شـعر بگیریـد تـا تفسـیر و نجـوم و ریاضـی و… تمــام کســانی کــه بــه ایــن زبــان نوشــتند فارســی زبان نبوده انـد، منتهـا زبـان فارسـی وقتـی زبـان علـم و دانـش و دیــن و عرفــان شــد، هــر کســی کــه در ایــن زمینه هــا اندوختــه ای داشــت بــه زبانــی مینوشــت کــه همــه مــردم آن زبـان را میدانسـتند. نتیجـه ایـن کـه ایـن میـراث جـزء هویــت مشــترک همــه ماســت، نــه تنهــا مــال یــک قــوم و کشــور نیســت بلکــه مــال همــه اقــوام ســاکن در ایــن سرزمین هاســت. تــرک و ازبــک و عــرب و پشــتون و لــر و خراســانی و هنــدی همــه بــه ایــن زبــان نوشــته اند. زبــان فارســی هویــت مشــترک فــرا قومــی همــه اقــوام ســاکن در خراســان بــزرگ اســت. همــه کســانی کــه کــم یــا زیــاد در ایــن زبــان آثــاری پدیــد آوردنــد بــا مــا در تمــام مفاخــر مشــترکند. مــا هیــچ کــس را بــه هیچ دلیلــی نبایــد جــدا کنیــم و اگــر جــدا بکنیــم خــلاف علــم و منطــق اســت.
آیــا در نوع شناســی آثــار کســانی کــه در جغرافیــای ایــران اثــری مکتــوب نوشــته اند و کســانی کــه در افغانســتان نوشــته اند تفــاوت زبانــی وجــود دارد بــه نحــوی کــه بشــود گفــت اینهــا بــا هــم فــرق دارنــد؟
تــا قــرن ششــم عمــده شــاعران متعلــق بــه مشــرق جغرافیــای زبــان فارســی اند یعنــی عمدتــا خراســانی هسـتند، زبـان خراسـانی در آثـار آنهـا نمـود بیشـتری دارد. ایـن زبـان مختصاتـی دارد بـه همیـن دلیـل بـه آن «سـبک خراســانی» میگوینــد. یعنــی هــم از نظــر ســبک واژگان هــم از نظــر نــوع تخیــل و شــیوه های بیــان مختصــات خـاص خـود را دارد. ولـی در یـک دوره بعـد کـه ایـن زبـان، زبـان رسـمی میشـود، در غـرب خراسـان یعنـی در ایـران کنونــی، بــا تجربــه زیســت بومــی ایــن مــردم و نــوع نــگاه و عاطفه شــان، تغییراتــی در شــیوه بیــان پدیــد آمــد امــا عناصـر همـان عناصـر زبـان فارسـی اسـت بـا ایـن تفـاوت کــه لطافــت در آن بیشــتر شــده، بجــای قصیده هــای غــرای خراســانی غــزل لطیــف و شــیوای حافــظ جایگزیــن میشــود. ایــن تغییــر و تحــول محصــول تغییــر زبــان در طــی زمــان و لطیــف شــدن آن اســت. کمــا اینکــه الان مثــلا مــردم کابــل نســبت بــه دیگــر ولایــات لطیف تــر ســخن میگوینــد و همچنیــن تهــران در لطافــت نســبت بــه زبان هــای ولایتهــای دیگــر مشــخص تر اســت. ایــن تغییــر شــیوه بیــان و صــیقل خــوردن لغــات از نظــر یــک ادیـب و سبک شـناس تغییـر زبـان در بسـتر زمـان اسـت.
حافــظ همانقــدر در افغانســتان عــزت و احتــرام دارد کــه در ایـران دارد. کمـا اینکـه در هنـد نیـز همیـن قـدر محبـوب اســت.
ایــن نــوع دعــوی کــه ایــن مــال ماســت و ایــن مــال مــا نیسـت در کل از نظـر هویـت مشـترک و میـراث مشـترک بحــث بی بنیــادی اســت. مــا همگــی بــر ســر ایــن خــان نشســته ایم و همگــی از آن بهره مندیــم، فارســی میــراث مشـترک همـه ماسـت و همگـی بایـد در حفـظ و پاسـداری از آن کوشــا باشــیم.