آخرین گفت‌وگوی ادبی با زنده یاد استاد صالح محمد خلیق یک روز قبل از کوچ شان

آخرین گفت‌وگوی ادبی با زنده یاد استاد صالح محمد خلیق یک روز قبل از کوچ شان
زنده یاد استاد صالح محمد خلیق شاعری از جنس عشق و تعهد مثال زدنی به زبان ادبیات و فرهنگ فاخر خراسان زمین بودند وی سال‌ها در مسیر پویایی و شکوفایی فرهنگ و اندیشه در افغانستان تلاش و مجاهدت کرد. او الحق فرزند خلف حکیم ابوالقاسم فردوسی و از میراث داران حقیقی شاهنامه بودند. خلیق به مدت پنجاه سال از عمرش را در راه اعتلای فرهنگ و زنده نگهداشتن میراث‌های کهن فارسی زبانان به صورت مداوم و پیوسته تلاش کرد، شعر گفت، کار پژوهشی انجام داد، شاگرد تربیت کرد رویدادهای کلان ادبی را در افغانستان راه اندازی و مدیریت کرد خلاصه از هیچ کوشش در مسیری که به آن عشق می‌ورزید فرو گذار نکرد.این گفتگو را می‌توان آخرین گفتگوی ادبی پیرخردمند بلخ عنوان کرد که یک روز پیش از کوچ ناگهانی‌شان با محمد الله محمدی یکی از اعضای انجمن ادبی خانه مولانا انجام داده است هرگز گمان نمی‌رفت این آخرین گفتگوی خورشید درخشان شعر بلخ باشد اما غروب نا به هنگام آفتاب بلخ باعث شد که این گفتگو به عنوان آخرین سخنان آن پیرفرزانه پیرامون کارنامه درخشان ادبی اش در ذهن اهالی فرهنگ و ادبیات بلخ بامی به یادگار بماند.

استاد خلیق کیست و چه چیزی باعث شد تا به عرصۀ شعر و نویسنده‌گی قدم بگذارد؟

من صالح‌محمّد خلیق فرزند صوفی محمّدعیسی و فاطمۀ سعیدی، زادۀ بلخ بامی در 12 آبان 1334 هجری خورشیدی و دانش‌آموختۀ دو رشتۀ زمین‌شناسی نفت و گاز و زبان و ادبیّات فارسی تا مقطع کارشناسی ارشد استم. مرا به عنوان شاعر، نویسنده، مترجم و پژوهش‌گر مسایل فرهنگی و تاریخی می‌شناسند. تا اکنون 24 دفتر شعر و 20 اثر پژوهشی و منثور و ده‌ها مقالۀ پژوهشی و ادبی از من به نشر رسیده اند. آن‌چه که باعث شد به گسترۀ سرایش و نگارش گام بگذارم، دل‌بسته‌گی فراوان من از دوران دانش‌آموزی به ادبیّات، به‌ویژه شعر و داستان، بود. این دل‌بسته‌گی از هنگامی که در خانۀ ما برادر بزرگم، محمّدموسی پرهیزگار، در شب‌های زمستان به خواندن کتاب‌های داستانی می‌پرداخت، در جان و روانم ریشه دوانید و سپس با تشویق و راهنمایی بزرگانی، مانند مولوی صالح‌محمّد فطرت، آموزگار دورۀ دبستانم، و استاد محمّدعمر فرزاد، عضو هیأت تحریر روزنامۀ بیدار و گردانندۀ صفحۀ ادبی «غنچه‌ها»ی آن روزنامه، به برگ و بار نشست. درخور یادکرد است که دیوان حافظ و گلستان و بوستان سعدی را هم پیش از دورۀ دانش‌آموزی، در مسجد گذر استالفی‌های شهر مزار شریف در نزد آخوند مولوی عبدالصّمد آموخته بودم.

استاد گرامی! شما سال‌ها در جایگاه رئیس ادارۀ اطلاعات و فرهنگ ولایت بلخ خدمت کردید. مهم‌ترین چالش فرهنگی بلخ در دوران مسئولیّت‌تان چه بود و چگونه با آن برخورد کردید؟

من از سال 1383 تا 1399 حدود پانزده سال رئیس ادارۀ اطّلاعات و فرهنگ ولایت بلخ بودم و پیش از آن هم از سال 1378 در آن اداره به حیث مدیر مسؤول روزنامۀ بیدار و مدیر فرهنگ و هنر آن روزنامه کار می‌کردم. مهم‌ترین چالش فرهنگی بلخ در دوران مسئولیّتم به حیث رئیس ادارۀ اطلاعات و فرهنگ ولایت بلخ، نبود هزینه برای بسیاری از کارهای فرهنگی مندرج در لایحۀ وظایف این اداره، از جمله برگزاری محفل‌ها، جشن‌واره‌ها، همایش‌ها و سمپوزیم‌های فرهنگی بود. با این چالش من از طریق جلب و جذب هم‌کاری‌های اداره‌های دیگر برای پیش‌برد آن برنامه‌ها، مقابله می‌کردم. در این میان، استاد عطامحمّد نور، والی بلخ، در راه‌اندازی بسیاری از همایش‌های بزرگ فرهنگی هم‌کاری همه‌جانبه با این اداره داشت.

شما از بنیادگذاران و فعّالان اصلی انجمن نویسنده‌گان بلخ استید؛ این انجمن چه تأثیری بر ادبیّات و نویسندگی در بلخ گذاشته است؟

انجمن نویسنده‌گان بلخ در سال 1356 هجری خورشیدی توسّط شادروان استاد فرزاد، شادروان محمّداسحاق دل‌گیر، شادروان هلال‌الدّین بدری، عبدالفیّاض مهرآیین و این‌جانب پی‌ریزی شد و تا امروز به فعالیّت خود ادامه می‌دهد. این انجمن در درازای سال‌های فعالیّت خود، اثرگذاری ژرفی بر ادبیّات معاصر بلخ و حتّا کشور داشته است. کشف استعدادهای جوان و آموزش و پرورش آنان یکی از کارهای بنیادین این انجمن بوده و است. چندین نسل شاعران و نویسنده‌گان معاصر بلخ و کشور نخستین تجربه‌های آفرینشی خود را در همین انجمن انجام داده اند و امروز شماری از آنان از نام‌آوران گسترۀ شعر و نویسنده‌گی در سطح کشور اند. در محور فعالیّت‌های انجمن نویسنده‌گان بلخ، بلخ در کنار کابل و هرات به عنوانی یکی از حوزه‌های بزرگ ادبی کشور مطرح شده است.

در کنار شعر، شما پژوهش‌های گسترده‌یی دربارۀ تاریخ و فرهنگ بلخ داشته اید. انگیزۀ شما از ورود به حوزۀ پژوهش چه بود؟

آن‌چه که مرا به پرداختن به پژوهش‌های فرهنگی و تاریخی دربارۀ بلخ انگیزه داده است، علاقه‌مندی من به زادگاهم به مثابۀ یکی از کانون‌های بزرگ دانش، فرهنگ و ادبیّات در سطح کشور، منطقه و جهان بود. من با پژوهش‌های بلخ‌محور خود در صدد آن بوده‌ام تا گوشه‌های گوناگون تاریخ و فرهنگ این کهن‌ بوم‌وبر را که گهوارۀ فرهنگ و تمّدن آریایی و در واقع مرکز یکی از کهن‌ترین تمّدن و فرهنگ بشری است، از کهن‌ترین روزگاران تا امروز به بررسی و بازشناسایی بگیرم و شکوه و ارزش این میراث بزرگ بشری را برای پاس‌داری و باروری هرچه بیش‌تر آن به رخ جهانیان بکَشم. از همین‌رو بیش‌ترین آثار پژوهشی‌ام با نام بلخ گره زده شده اند؛ مانند: «تاریخ ادبیّات بلخ»، «تاریخ روزنامه‌نگاری بلخ»، «ساحه‌های باستانی و بناهای تاریخی بلخ»، «نشانه‌های شکوه گذشتۀ بخدی» و «والیان بلخ». و در این اواخر سرگرم نگارش اثر دیگری در این راستا به نام «تاریخ تصوّف و عرفان اسلامی در بلخ» استم.

در آثار پژوهشی تان بیش‌تر به بلخ باستانی پرداخته اید. از نظر شما چه چیزی بلخ را به یک نقطۀ خاص در تاریخ و فرهنگ منطقه تبدیل کرده است؟

مهم‌ترین چیزی که بلخ را به یک نقطۀ خاص در تاریخ و فرهنگ منطقه مبدّل کرده است، جایگاه این سرزمین به حیث یکی از کهن‌ترین زیست‌بوم‌های انسانی و نخستین هستۀ فرهنگ و تمدّن آریایی است. بر پایۀ یافته‌های باستان‌شناختی، کهن‌ترین زیست‌گاه‌های انسان‌های نخستین در دوره‌های پیش‌ از تاریخ از دورۀ پارینه‌سنگی تا دوره‌های مفرغ و آهن در بلخ وجود داشته اند و به همین‌گونه برپایۀ سرچشمه‌های تاریخی، در سپیده‌دم دورۀ تاریخی، دولت‌داری آریاییان نیز در همین‌جا پی‌ریزی شده است. نخستین دورۀ ادبی آریایی در آریانا نیز پیش از دورۀ ویدی در بلخ پدید آمده و سپس در آغاز دورۀ تاریخی، ادبیّات اوستایی هم در بلخ هسته‌گذاری شده است. در دورۀ اسلامی هم بلخ با خِرَدگرایی و خِرَدورزی باشنده‌گان خود به مثابۀ یک نقطۀ خاص در تاریخ و فرهنگ کشور، منطقه و جهان نگه داشته شده است و همیشه بیش‌ترین شمار دانش‌مندان، عارفان، ادیبان، شاعران و نویسنده‌گان خراسان بزرگ را در دامان پاک خود پرورانده است.

شما سال‌ها به عنوان مدیر نشریّات فرهنگی‌یی چون «بیدار» و «امّ‌البلاد» فعالیّت داشته اید. به نظر شما نقش نشریّات در آگاهی‌بخشی فرهنگی امروز افغانستان چیست؟

دربارۀ نقش نشریّات در آگاهی‌بخشی فرهنگی امروز افغانستان باید گفت که فلسفۀ وجودی نشریّه‌ها همانا آگاهی‌بخشی است که این آگاهی‌بخشی در گام نخست دربرگیرندۀ آگاهی‌بخشی فرهنگی می‌شود. با پیدایی نشریّه‌ها در افغانستان و مجال‌یافتن چاپ و نشر آفریده‌ها و نگاشته‌های شاعران و نویسنده‌گان معاصر در آن‌ها، زمینۀ آگاهی‌رسانی فرهنگی و باروری فرهنگ بیش‌تر فراهم آمد، ادبیّات معاصر پا گرفت و نیز سطح شناخت مردم از ادبیّات و فرهنگ جوامع دیگر بشری از طریق خواندن ترجمه‌های ادبی بیش‌تر شد. در کنار آن، معرفی نویسنده‌گان، شاعران، هنرمندان و پژوهش‌گران در نشریّه‌ها، به شناسایی و پشتیبانی استعدادهای فرهنگی کشور کمک کرد و انگیزۀ آفرینش و نگارش را در آنان افزایش داد.

رسانه‌ها در نگه‌داشت زبان، ادبیّات، افسانه‌ها و آیین‌های مردمی نقشی بنیادین دارند و از طریق نشر شعر، داستان، ضرب‌المثل‌ها و ادبیّات شفاهی ادامه‌دهندۀ خودبوده‌گی ملّی و فرهنگی می‌شوند. افزون بر این، نشریّه‌ها بستری برای تبادل اندیشه میان نویسنده‌گان و عامّۀ مردم اند و این مبادلۀ فکری، سبب درک متقابل فرهنگی و کاهش ناآگاهی‌ها می‌شود. به همین‌گونه نشریّه‌ها با نقد و تحلیل کتاب‌ها، فیلم‌ها و برنامه‌های هنری و ادبی به بلندبردن ذوق هنری و فرهنگی جامعه نیز کمک می‌کنند و این نقدها، ارتقای کیفیّت فراورده‌های فرهنگی را نیز در پی دارند. نشریّه‌های متعهّد می‌توانند نقش بازدارندۀ ابتذال و سطحی‌نگری فرهنگی را بازی کنند و خواننده‌گان را به ارزش‌های اصیل فرهنگی شان آگاه سازند.

شما هم شاعر استید و هم پژوهش‌گر. این دو مسیر در زنده‌گی تان چه‌گونه با هم پیوند خورده اند؟ شعر به پژوهش کمک می‌کند یا برعکس؟

سرایش و پژوهش هرچند دو گسترۀ کاری متفاوت اند که اوّلی از احساس و دومی از خِرَد سرچشمه می‌گیرند، امّا گاهی می‌توانند با هم پیوند داشته باشند. به گونۀ نمونه، شاعرانی که بر بنیاد شناخت ژرف از تاریخ، فرهنگ، استوره، فلسفه و جامعه شعر می‌سرایند، شعر شان می‌تواند از ژرفا و غنای بیش‌تری برخوردار باشد. به عبارتی دیگر، شعر با زبان فشرده، نمادین و اثرگذار خود می‌تواند پیام‌هایی به مخاطب برسانَد که نثر علمی از رساندن آن‌ها ناتوان است. از سویی دیگر، خود شعر موضوع بسیاری از پژوهش‌ها در علوم انسانی، از جمله زبان‌شناسی، سبک‌شناسی، مردم‌شناسی، تاریخ، عرفان و غیره، است. برخی‌ها شعر سرودن را یک فرایند پژوهشی درونی یا واکاوی ژرف درون انسان و پیوند میان انسان و جهان هستی و نوعی پژوهش خلّاقانه نیز شمرده اند. در هر صورت، سرایش و پژوهش هردو در پی شناخت اند، یکی با ابزار احساس، تخیّل، تصویر و عاطفه و دیگری با ابزار تحلیل و استدلال. امّا هنگامی که این دو با هم گره می‌خورند، سبب پیدایی آثاری می‌شوند که هم اندیشه‌برانگیز اند و هم دل‌انگیز. در این صورت گفته می‌توانیم که شعر به پژوهش کمک می‌کند و پژوهش هم به شعر. این هر دو، در مسیر زنده‌گی من با آموزش من در دو رشتۀ کاملاً متفاوت زمین‌شناسی و ادبیّات، با هم پیوند خورده اند، امّا گفته نمی‌توانم که پیوند این دو در آثارم تا چه اندازه‌یی جا افتاده است؟

بسیاری از جوانان به نوشتن علاقه دارند، ولی مسیر روشن و امکانات فرهنگی در دسترس شان نیست. از دید شما نهادهای فرهنگی چه وظیفه‌یی در حمایت از استعدادهای جوان دارند؟

پشتیبانی از استعدادهای جوان فرهنگی و ادبی از مسئولیّت‌های بنیادین هر نهاد فرهنگی‌ست. نهادهای فرهنگی در گام نخست از راهِ راه‌نمایی، تشویق و ترغیب جوانان مستعد می‌توانند در شگوفایی و بالنده‌گی استعداد شان سهمی سازنده بگیرند و در گام‌های بعدی با فراهم‌آوری زمینه‌ها و بسترهای خوب آفرینش و نگارش برای آنان و چاپ و نشر آثار آنان این رسالت فرهنگی خود را انجام بدهند.

در این میان، انجمن نویسنده‌گان بلخ به عنوان یک نهاد معتبر ادبی و فرهنگی در درازای فعالیّت نزدیک به پنجاه‌سالۀ خود، در پشتیبانی از شاعران و نویسنده‌گان جوان کارهای درخور ارجی را از راهنمایی و تشویق گرفته تا برگزاری کارگاه‌های آموزشی، نشست‌های نقد آثار ادبی و راه‌اندازی آزمون‌ها و جشن‌واره‌های فرهنگی و ادبی و چاپ و نشر آثار شان انجام داده است و از چهار سال بدین‌سو به هم‌کاری انجمن ادبی خانۀ مولانا باز هم با بزرگداشت از چهره‌های ادبی پیشین و معاصر و مناسبت‌های فرهنگی، چاپ و روگشایی کتاب‌های جوانان و راه‌اندازی شاهنامه‌خوانی، مثنوی‌خوانی، گلستان‌خوانی و خواندن متن‌های ادبی کهن دیگر، کارهای ماندگاری را برای جوانان روی دست گرفته است.

به عنوان فردی که در چند دهۀ اخیر از نزدیک با جامعۀ فرهنگی بلخ در تماس بوده اید، چه تغییراتی را در ذوق ادبی نسل‌های جدید مشاهده می‌کنید؟

تغییرات فراوانی در ذوق ادبی نسل‌ نو کشور پدید آمده اند. نسل نو از زاویه‌های گوناگون، نگاه‌های متفاوتی به ادبیّات دارند. از مهم‌ترین تغییرات پدیدآمده در ذوق ادبی نسل نو، می‌توان گرایش به تجربه‌های نو و فرم‌ها و کشف‌های تازه و نوآوری در بیان و تصویرپردازی در شعر و نثر، استفاده از زبان روز و واژه‌های فنّی، پرداختن به خودبوده‌گی فردی و موضوع‌های روز را برشمرد. البته فضای مجازی نیز به آفرینش و پخش ادبیّات اثرگذاری مثبت و منفی خود را داشته است. در یک سخن، ادبیّات نسل نو کشور، صدای جست‌وجوگر، فردگرا و خلّاقی است که از دل بحران جنگ و غربت برآمده و در جهانی چندلایه و دیجیتالی پخش می‌شود.

شما آثاری را از زبان روسی به فارسی برگردانده اید. ترجمه چه نقشی در غنای زبان و ادبیّات فارسی در افغانستان دارد؟

ترجمه در غنای زبان و ادبیّات فارسی در افغانستان نقشی بسیار بزرگ و چندوجهی دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت اند از: گسترش واژه‌گان و مفاهیم نو، پیوند با ادبیّات جهان، توان‌مندسازی نوشتار علمی، توسعۀ ادبیّات کودک و نوجوان. ترجمه مانند پلی است میان زبان‌ها و فرهنگ‌ها که به پویایی و بالنده‌گی زبان فارسی دری در افغانستان کمک می‌کند و آن را در مسیر گسترش، شگوفایی و به‌روزشدن قرار می‌دهد. بدون ترجمه، زبان‌ها در درون خود می‌مانند و گرفتار ایستایی می‌شوند.

اگر بخواهید سه پیش‌نهاد برای احیای فرهنگی بلخ و تقویّت ادبیّات در این ولایت ارائه دهید، چه خواهید گفت؟

برای احیای فرهنگی بلخ و تقویّت ادبیّات در این ولایت سه پیش‌نهاد زیر را می‌توان مطرح کرد:

1 – پی‌ریزی فرهنگستان زبان و ادبیّات بلخ که وظیفۀ گردآوری و چاپ آثار ارزش‌مند شاعران و نویسنده‌گان پیشین و معاصر بلخ، راه‌اندازی همایش‌ها، نشست‌ها و کارگاه‌های ادبی، ترجمۀ آثار بلخیان به زبان‌های دیگر و تدوین دایرةالمعارف بلخ را به دوش داشته باشد؛

2 – بنیادگذاری پژوهش‌گاه بلخ با کتاب‌خانه‌‌یی بزرگ و مجهّز که وظیفۀ پژوهش‌های علمی و ادبی، ترجمۀ پژوهش‌های دانش‌مندان جهان را دربارۀ بلخ از زبان‌های دیگر و راه‌اندازی همایش‌ها و سمپوزیم‌های علمی و ادبی ملّی و بین‌المللی را به دوش داشته باشد.

3 – راه‌اندازی جشن‌واره‌های فرهنگی و ادبی ماهانه در دبیرستان‌ها و دانش‌گاه‌ها و جشن‌واره‌های فرهنگی و ادبی ملّی و بین‌المللی برای معرفی داشته‌های فرهنگی و فراورده‌های ادبی بلخ.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx