
رنج، رنج است، شرق و غرب هم نمیشناسد «گفتوگو با مژگان فرامنش»
مقدمه گفتوگو با مژگان فرامنش، سفر بهدنیای شعر و داستان است. او در دامن شعر متولد شده است، در همسایگی خورشید زیسته است و با
مقدمه گفتوگو با مژگان فرامنش، سفر بهدنیای شعر و داستان است. او در دامن شعر متولد شده است، در همسایگی خورشید زیسته است و با
مقدمه: محمدکاظم کاظمی، شاعر و نویسنده مهاجر افغانستانی در ایران با تجربهای عمیق در ادبیات فارسی، در گفتوگویی صمیمی به بررسی چالش های فقر شناختی
در سرزمینی که هنوز بوی باروت و حسرت از لابهلای سطرهای روزمره بالا میزند، نوشتن، گاه تنها راه زندهماندن است. گاهی بهجای در آغوشکشیدن یک
پرسش: از دنیای شعر و شاعری بگویید چه شد که به طرف دنیای شعر رفتید؟ پاسخ: راستش خودم هم نمیدانم که چه چیزی مرا به
فیلم سینمایی «نهنگها» به نویسندگی و کارگردانی غلامرضا جعفری و تهیهکنندگی محمد احمدی به بخشی از چالشهای جامعه ایرانی و جامعه مهاجران افغانستان به عنوان
اشاره: مژگان ساغر از آندست شاعرانیست که واژهها را نهتنها مینویسد، بل زندگی میکند. زنی افغان، زادهٔ کابل و مقیم در آلمان که سالهاست کلمه
شعر، زبانِ جانِ بیدار است؛ آئینهایست که در آن قامت درد و شکوه انسان نمایان میگردد و شاعر، عارف این راه پرنشیب است؛ نگهبان روشنای
با فرا رسیدن عید سعید قربان، عید ایمان و بندگی در برابر اراده الهی، مردم افغانستان همگام با دیگر مسلمانان در سراسر جهان آن را
رضا عطایی: «ما برای زبان فارسی جنگیدیم؛ اما امروز نه در ایران جایی داریم، نه در افغانستان.» این جملهٔ تلخ عصارهٔ درد منوچهر فرادیس است،
گفتوگو با شاعر، کم از کم زمینهساز دو امکان مهم شده میتواند. نخست تولید متن معنادار و سپس، کشف و دریافت شاعر. گاهی شاعر، سکوت
لیلی غزل، شاعری از دیار مولاناست که روزگار او را هم مانند همشهری نامدارش از بلخ به قونیه و استانبول کشانده است. از او تا
در جهانی که شعر و سیاست در هم تنیدهاند، سمیه رامش نه تنها صدای شاعری است که از دل تبعید برخاسته، بلکه آینهایست از رنجها