حالا که خانه ی درختی ات را خراب کردم، بیا بـرویم داخـل غـار پهلـوی مـن زندگی کن. داخل غار آتش روشن می کنیم و گرم می شـویم و سـایه هایمـان روی دیوار غار میلرزند. سنگ صاف کنار آتش مـال تـو، مـن بـرای خـودم از رودخانـه سنگ دیگری می آورم وقتی کنار آتش گرم شدیم، با انگشتان و لبم برایت آهنگی میزنـم تـا تـو بـرای مردگان برقصی بعد از رقص تو نوبت من است. از کنار آتش برمیخیزم مـی روم تـه غار و یک ظرف خون لخته شده ی گوزن می آورم. با فریاد بـه تـو مـی گـویم تـا صورتت را برگردانی و به من نگاه نکنی تا من نقاشی ات را روی دیوار غـار بکشـم و بعد از تمام شدنش آن را یک دفعه نشانت بدهم.
نوك انگشتم را داخل خون گوزن فرو میبرم، از چشمانت شروع می کنم. هـر دو چشمت را دو ماهی در حال بوسه می کشم. بعد از کشیدن چشمانت، لبت را می کشم به لبت خون بیشتری می مالم و همین طور چند جای دیگر. در آخر موهایت را با پاشیدن خون از دهانم روی دیـوار غـار تمام می کنم.
وقتی نقاشی ات تمام شد به تو می گویم تا برگردی، تو با دیدن نقاشـی ات جیـغ می کشی و برایم پا می کوبی. دوباره می نشینیم کنار آتـش تـا گـرم شـویم. تـو دسـتت را مـی گـذاری روی شکمت و دایره وار می چرخانی، من از کنـار آتـش برمـی خیـزم و روی دیـوار غـار نقاشی چند حیوان را نشانت می دهم. مار، خرگوش، لاك پشت و گوزن که در غار هست. تو خرگـوش را انتخـاب مـی کنی با تمشک، بعد از سفارش گرفتن از تو، من از غار بیرون می روم و دهانـه آن را می بندم. از آبگیری که تمساح های بزرگی دارد می گذرم و از داخـل بیشـه آن طـرف آبگیر خرگوش شکار می کنم و تمشک می چینم.
تو بعد از خوردن غذایی کـه دوسـتش داری، خمیـازه مـی کشـی قبـل از آنکـه خوابت ببرد تو را به انتهای غار می برم و گردنبندی نشانت می دهم ساخته شـده از دندان چند حیوان، گردنبند مال تو باشد. تا دیروز مال دختری بود کـه بـا مـن داخـل غار زندگی می کرد. دیروز وقتی از غار بیرون رفته بودم تا گوزن شکار کنم، ببر کنار آبشار از دهانـه غار وارد آن شده بود. من فراموش کرده بودم دهانه غار را ببندم. ببر دختر را خورد و من تنها شدم. امـروز تصـمیم گـرفتم تـا خـودم را از بـالای صخره بندازم و این کار را کردم. حالا که روی خانه ی درختی تو افتادم و خرابش کردم، بیـا بـرویم داخـل غـار پهلوی من زندگی کن.