
دورتر را ببینیم
مادرم خدابیامرز با اینکه سواد نداشت، اما از درک و شعور بالایی برخوردار بود. بارها از او شنیده بودم که میگفت: «آدم باید دورترها را
مادرم خدابیامرز با اینکه سواد نداشت، اما از درک و شعور بالایی برخوردار بود. بارها از او شنیده بودم که میگفت: «آدم باید دورترها را
مینویسم از پس روزهای جانگداز جنگ، زیر آسمان مشترک، شرارههایی که بارید به جان همهمان، ایرانی و افغانستانی. و در همآمیخت خون مادر هشت ماهه
خداوند از او درگذرد. نام «کریم غول» در اوایل دههٔ هفتاد لرزه بر تن مهاجرین افغانستان در مشهد میانداخت، مأمور خشن و بیرحم «افغانیبگیر». سپس
بنده محمد تقی دامردان، در سه دهه زندگی در ایران از ناملایمات و مشقتهای مهاجرت لحظه ای دور نبودم و نیستم. در دهه هفتاد کارتم
این روزها آوارگان بی پناه هموطنم در ایران شدید ترین و غیر انسانی ترین رفتارهای ماموران جمهوری اسلامی را تحمل میکنند. باور دارم که آه
افغانستان، با همه شگفتیهای تمدنیاش، در چهار دهه اخیر اسیر جنگها و بحرانهای داخلی و خارجی بوده است. اما در دل این ظلمت، صدای شاعری
1. محمدحسنین هیکل روزنامهنگار نامدار مصر ـ بله، اهرام مصر پنج هزار سال پیش ساخته شد، شاهکار علم و هنر و معماری است… الان با
ادعای گزافی نیست که تصویر عمومی و تصور رایج از افغانستان، فرهنگ افغانستان و مهاجران افغانستانی در ایران و برای جامعه ایرانی که هماره با
موضوع صحبتم مخاطرات فراروی زبان فارسی در افغانستان معاصر است. صحبتم را با استمداد از مقالهٔ دکتر علیمحمد حقشناس در کتاب «مجموعه مقالات» شروع میکنم.
مشتی از خاک بخارا و گِل از نیشابور باهم آرید و به مخروبۀ کابل بزنید از خبر بستهشدن «خانۀ کابل» در تهران بسیار متأثر شدم.
چند روز پیش یکی از دوستان از من پرسید که «میخواهم کلاه پکول تهیه کنم. در کجا میتوانم بیابم؟ خانهٔ کابل آن را دارد؟» که
در سالهای اخیر در کنار یک نسل از شاعران درخشان و با استعداد، یک موج شاعر ناگهانی نیز ظهور کرده که معمولا شعرشان مزین به