دل عشق گزید،نقشِ عصیان زدمش
دریا طلبید سر به طوفان زدمش
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
تنگ است دلم، مسیچه پروازی کن!
بیهمنفسم، نسیم آغازی کن!
ای پیکِبهار! خون جگر میآیی
خاموشلب و شکسته پر میآیی
دیده وا از خواب سنگینت کنم
تازه ات سازم، بلورینت کنم
گیرم که چمنچمن بهار آرَد گل
بشکفته قیامتی به بار آرَد گل
هرچند شب است و تیرگی همساز است
ماهی به مسیر رود در پرواز است
با بیوه کجا مانده نباشی کردی
او را به در خویش «تلاشی» کردی
پیوند دل مرا گمانم ز ازل
با چشم تو بسته حضرت عزوجل
حالا که جهان چه خوب و بد در گذر است
پیش آر و به سفره نه چه خشک و چه تر است
نرمک، نرمک، دلم به بازی بردی
نوش تو که با ذره نوازی بردی
مردان سرِ دار و راهِ مردان سر دار
محراب و نمازگاه مردان سرِ دار