بارانی بی وقتم
که خیابان ها درکم نمی کنند
آن شب... در محفل خصوصی گژدمها
یک بحث داغ و تلخ دیری ادامه یافت...
کمکی مانده کمی پای این ساعت را پیش بکش
کمکی مانده به سه... نی از سه تیر است...
بادی نیامد تا باران هایِ شورَت را از مزرعه ببرد
و نسیمی که دست های قدیمی پدر را تازه کند...
دختران! شبانههای بیاميد
دختران! شکستهای بیصدا
خیابان ها افسرده بودند
پیاده روها محکوم به مرگ...
درین بن بست پولادین
تن دیوار را با جسم در پیوند جاویدیست...
تقصیر من نبود
پاییز که از شاخه افتاد پرت شدم توی حیاطی جنگ زده...
چشمانت را نشکن در مسیر برهنه گی پاهایم
بگذار آباد بگذرم...
ايا تبعيديان كوه گمنامى
اى گوهران نامهاتان خفته در مرداب خاموشى
صدای گامهای سبز باران است
اینجا میرسند از راه، اینک
ای کاش به جاده های کابل دریایی بیاید
با ماهیانی که رنگ شان اصلن مهم نیست...