كاش میشد پرنده ای بودم، میزد از شوق، بال و پر سویت
میشدم تحفه ای به دستانت یا گل سرخ، لای گیسویت
صدای زنگ کلیسا به جای بانگ اذان
نشسته ایم در انبوه بادهای وزان
روی دفترچهی غزلهایم، سوژهی شعرهای من بودی
و خدا را که یاد میکردم منتشر در دعای من بودی
یک آواره شد در جهان بیشتر
و دستی به سوی دهان بیشتر
به روی دفتر من یک درخت و خانه کشید
برای هر دویمان طرح آشیانه کشید
طوفان زده ست بعد تو حال و هوای من
از تو پر است خالی این روزهای من
روز تو شب، شب تو بیجان بود، گرم تدفین برگ و گلدان بود
سهم دنیا، بهار، گلباران، سهم تو آه، تیر باران بود
گیسو بیفشان دختر کابل به ناز امروز
ما را به جام چشمهای خود بساز امروز
کاش من هم پرنده ای بودم، میپریدم به سوی پرچینت
در خراسان بی قرار دلت، در مزار دو چشم غمگینت
چشم تو پلنگی است کمینکرده به هر سو
بی خواب که از گردنهای بگذرد آهو
سجاده و من و دل غمگین و انتظار
شاید كه رد شوی دمی از كوچه ام بهار
ابری کبود؛ شست غبار دل مرا
رنج مرا، هَراس مرا، مشکل مرا