غریبه غریب است و تنها برادر
چه اینجا برادر، چه آنجا برادر
من از ایرانم ولی در شهر تهران نیستم
از دوشنبه هستم و در تاجیکستان نیستم
بیتاب که او را نکند دیر بخواهد
میرفت که آب از شرر تیر بخواهد
عاقبت زنجیر ما را چون کلاف
بافت محکم این عمو زنجیرباف
دو چشم سرمه پرِ قندهاریات زیباست
دو گونۀ تر و سرخِ مزاریات زیباست
نوروز و فروردین؛ عطر گل و ریحان
اردیبهشتی شد خاک بهشتیان
باد در پیرهن دود به خود می پیچید
هر کسی جای خبر بود به خود می پیچید
حالا که کهکشان منی، ماه مشتری!
ناهید و اشک و آینه دارم، نمی خری؟!
غمی به هیبت کوهی ز سنگ های سیاه
نهاده پا به گلویم به رنگ های سیاه
چشمان میمست تو باج از خرمن خورشید میگیرند
این بیمروت های غارتپیشه سیب از بید میگیرند
دلم را برده از من عطر امواج صدای تو
كدامین جاده ره دارد به درگاه سرای تو
چه بی قرار شده رودخانه ی هلمند
در آستانه ی نوروز و آخر اسفند