به زودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شد
به جایش دولت بیدولتان تحکیم خواهد شد
به کوچه عطرِ تو راهی اگر شود، چه شود!
هوا، چنان که بخواهی، اگر شود، چه شود!
رازی میان سینۀ من خار گشته است
دنیا به سان سایۀ دیوار گشته است
پر از دردم، پر از باران، پرم از سوگواریها
نجاتم ده ز خاموشی، از این فریادداریها
ظهر در مزرعۀ گندم و شبدر مريم
غرق در باد و گل و سبزه و سرسر مريم
دلتنگی های تو همین جا کنار من
هی ناله می کند چرا روزگار من
ذوالفقار است و کوثر است حسین
عشق زهرا و حیدر است حسین
شکوه گنبدت از دور شوقم را دوچندان کرد
سلام خسته ام را دیدنش لبریز باران کرد
بگذار تنت را بسراید گل و باران
حرف و سخنت را بسراید گل و باران
زندگی خار و خشت میخواهد
نقش از خوب و زشت میخواهد
زنانی جیغ میکارند از تاریخ تان سیر اند
زنانی صد هزاران زخم خورده تلخ و دلگیر اند
دیروز سمت مغرب خون آلود، همراه بغض ثانیه ها رفتی
خورشید وار ای همه تن آتش! بر دوش سرد و خسته ما رفتی