سر باز کرد این بار هم یک زخم تازه
خودکار، دفترچه، قلم، یک زخم تازه
سکوت پشت سکوت و سکوت پشت سکوت
شکست بغض زمستان رسید آخر حوت
می کند زمین گردش بر مدار چشمانت
باختم شبی خود را در قمار چشمانت
چه کرده ام که تو از من گرفته ای رو را
دوباره تند گرفتی فضای ابرو را
دنیا اگر برای تو یک جفت بال داد
آیا برای بال کشیدن مجال داد؟!
در باغ غنچههای من آشوب پرورید
آن زخمها که از دم شمشیر سرکشید
بر سفرهی خوشرنگ باغ و گل نشانت
صبحانهات هستم، پنير و شير و نانت
کسی که این طرف خط نشسته مجنون است
- الو! سلام عزیزم! صدات محزون است
این سرنوشت تلخ و مبهم ماندنی نیست
یک روز شادی میرسد غم ماندنی نیست
فرصت برای با تو نشستن اگر کم است
شکر خدا که خاطرههایت فراهم است
به داغ نامرادی سوختم ای اشک، طوفانی!
به تنگ آمد دلم زین زندگی ای مرگ، جولانی!
یک نفر هی چوب دارش را ببیند سخت نیست؟
پیش چشمانش مزارش را ببیند سخت نیست؟