ترکمنزادۀ مزار کجاست؟
تاشقرغان خوشگوار کجاست؟
بیست سال است به دامان شما چنگ زده
در دوراهیّ جهان دخترک جنگزده
آشتی سیب بهشت است برای چیدن
من و تو زنده به این یک دو نفس خندیدن
کارگاه بتگری از چشم تو آغاز شد
همزمان پیغمبری از چشم تو آغاز شد
وظیفهییست بهدوش من انتقال شما
که هست فکر منی خسته چرخبال شما
من دیده ام روایت صد درد و داغ را
تصویری از قیامت خونین باغ را
همینکه میرسم ای ایستگاه راهآهن!
به عطر دامن تو باد میزند دامن
این حرف ابتدای من و توست بعد از این
بن بست انتهای من و توست بعد از این
ای دوست نگاهی که خریدار ندارم
با مردم این شهر دگر کار ندارم
ناقوس مرگ را به صدا آورد غروب
پاییز را به خاطر ما آورد غروب
کوهِ سکوت آب شود در مقابلت
نبض غزل مجاب شود در مقابلت
گفت مادر سخن از درد و به چشمی تر گفت
قصۀ ناخلفان، شیر خطایان بر گفت