چهگونه مویه کنم حسرت جبین ترا
چهگونه آه، نفسهای آخرین ترا...!
ساختم دور خودم دیوار چین کوچکی
عشق دامنگیر من شد در سنین کوچکی
در گفتمان آیینه دل دال برتر است
از برتری است این همه آماج خنجر است
بگذار به نام تو غزل سر كنم، ای دوست
بیت الغزل نام تو از بر كنم، ای دوست
قلم مى رقصد از تكرار یک انشاى تنهایی
شبيه بچه آهويى كه در صحراى تنهایی
صدا ز کـالبد تن به در کشیـد مرا
صدا به شکل زنی شد به بر کشید مرا
سوگنامهی عشق است، نالهی بلندِ رود
چادر سپیدِ ماه، سینهی سیاهِ دود
سال موش است و بشر، موش شده در غارش
دلخوش از آن که چه انباشته در انبارش
کدام کشف؟ کدامین شهود؟ کو الهام؟
بمیر شاعر بیچاره با چنین اوهام
زمان رسیده کنون بر مدار لبخندت
و رو به راه شده کار و بار لبخندت
صدا کردم تو را آوازهایم در گلو گم شد
میان وحشت شب در هیاهو هایوهو گم شد
چقدر گریه کنم غربت ماوایم را
غم ویران شدن میهن زیبایم را