دوباره آمده در شهر نابِ آیینه
و زندگیش پر از آفتابِ آیینه
پیکرت یادگار "سلسال" است، مرد دوران سرکش تاریخ
جذبه ات شعله های "شهمامه"، که نهان کرده آتش تاریخ
بیا بنشان به لبهایم نگین یک تبسم را
سکوت تلخ را بشکن بیا سر ده ترنم را
خسته بودیم و باز میرفتیم
سوی مرگ این مسیر جریان داشت
آخ دستی که به موهای گروگان بند است
رگ نه ساله لطیف است و به آن، جان بند است
این بار میرسد خبر از رادیو دری
آغاز جشنوارهی انگور در هری
بیراهه نرو آدم شبگرد خودت باش
زودست هنوز آری و برگرد خودت باش
غم است روی غم و غم به روی غم اینجا
تو نیستی و به دوش كه سر نهم اینجا
میان این همه آه و فغان، امام جواد
خوش آمدید به دنیایمان، امام جواد
تا که مولانا است آهنگ زبان فارسی
شمس قد افراشت خواهد، سرفشان فارسی
این روزگار نحس به مانند یک غم است
هرچه زمانه بر سرم آورد ماتم است
خواست سوی من بیاید کوچه تا بنبست رفت
تاکسیران خستهگیهای مرا دربست رفت