چگونه سخت نگیرم؛ دلم شکسته عزیزم
غمی بزرگ میان دلم نشسته عزیزم
ديوانهگان شعر، ز جنس كبوترند
در شهر پُر قفس همه با عشق مى پرند
هرچه با چشم خودت مینگری، میگذرد
بار غم را ببری یا نبری، میگذرد
دید تنهاستم، اندوه به پهلویم ماند
گریه آمد سر خود را سر زانویم ماند
با این حساب تعزیه ما دمادم است
این ماه هم ادامه ماه محرم است
دلم چقدر پر و خالی است دنیایم
شبیه شاخچهی بیپرنده تنهایم
نیمی از دختران تهرانی صبح هر صبح دردسر دارند
عصرها در تهوع حاکم درد در سینه و کمر دارند
کجا در کنار شما ناکسان، به لبخند یک لقمه نان خورده ام؟
به جای سه وعده غذا سال هاست، ازین سفره زخم زبان خورده ام
از چشم تو سرشار شدم ای غم پر شور
تا سرزده آمد به دلم خاطرهای دور
بیا برای تو بخشیده ام جهانی را
به پیش پای تو ای عشق کهکشانی را
زیر نامش بنویسید که او تنها بود
از بد حادثه، از جور زمان اینجا بود
از من به سادگی، تو پریماهِ من نرنج
از اشتباه گاه به ناگاه من نرنج