آسمان برف و مه و صاعقه را کرده گسیل
یا خدا مرگ فرستاده به مرد و زن ایل؟
شبانگاهی که در قُم مژدهی شیراز دادندم
تو گویی نیک کِرداران رها کردند از بندم
تو برگزیدهتر از شعری، تو آن اُبُهّت دریایی!
که در تجسم خود شعر است و در مخیّله، زیبایی
قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد
قلبت آماده ی یک چند تلنگر باشد
نشسته ام در کنار این خم، امام صادق
رسیده مستی به دور چندم؟ امام صادق
جغرافیای چهرۀ تو از همه سر است
در وصف تو غزل ننویسیم بهتر است
سی سال و پنج سال؛ نه نوروز، نه بهار
سی سال و پنج سال؛ نه ریشه، نه برگ و بار
ابر آمد از کرامت نام تو رود شد
دریا کران گرفت و مهیای جود شد
از ابتدای محرّم ندیده جز خوبی
هرآنچه دیده در این غم ندیده جز خوبی
پیچیده در رگارگ آب و هوا علی
پخش است در تطور ما تا خدا علی
و قسمخوردهترین تیغ، فرود آمد و رفت
ناگهان هرچه نفس بود، کبود آمد و رفت
هر کسی را مادری هست و زبان مادری
پارسیمان مادر است و طرزِ گفتِ ما “دری”