بیابان لاله زد، صحرا چمن کرد
زمین سبزینههایِتر به تن کرد
هوای باد و باران تو دارم
هوای مرغزاران تو دارم
دلم وقتی ز برگشتت خبر شد
جوان شد، تازه شد، رنگِ دگر شد
پیروز و خجسته باد نوروز شما
فرخندهتر از همیشه هر روز شما
به لب حرف و به دل فریاد دارم
رخِ تر، خاطرِ ناشاد دارم
تو بارانیّ و من لبتشنه رودم
تو غوغایِ تمامی، من سرودم
از این بیدادگه؛ دادی نیامد
ز یک چاووش؛ فریادی نیامد
عشق با درد؛ عجین است ای دوست
دزد عقل و دل و دین است ای دوست
کسی گفتا: "چه باید کرد با عشق؟"
به او گفتم: مبازی نرد با عشق!
خدا! درد غریبی کشته ما را
غم حسرتنصیبی کشته ما را