میکوشم به یاد بیاورم تو را چون گرمای آخر بهار...
چون خوشه سنگین از گندم در مزرعه کنار جاده...
در تو
سرنوشت تلخی رقم می زند
نه ریشه ی گیاهی آب می نوشد
نه برگی از شاخه فرو می افتد
سهم تو گلهای پیراهنت
با رنگهای تند و تیز و شرقی اش...
در پرانتز این جهان آتشفشانی ام
كه قانون تروریسم را به فاز سوم می برد...
تو را میشناسم
تو را دیده بودم در خوابهایم...
فروردین مجروحی ام
میله ی گل سرخ!
اين كرانه اين زمين و آب حق ماست
شعله هاى آفتاب حق ماست
در من زنان زیادی زیسته اند
زنی با شیطنت های کودکانه...
سترونِ شب را
در گوش شاهپرک آواز میخوانم
پرواز را به خاطر ميسپارم "فروغ"
و جاودانه زيستن را نيز
آفتاب بر درخت...
درخت بخشیده سایهی آرامِ خویش به چشمه...