آخرین اشعار

گریستیم

شب را گریستیم، سحر را گریستیم
ما گام گامِ راهِ سفر را گریستیم

وقتی که می زدند سپیدارِ باغ را
ما یک بهٔک صدایِ تبر را گریستیم

دست و دهانِ بسته به فریاد آمدیم
یعنی تمامِ خونِ جگر را گریستیم

در سرزمینِ حادثه و داربستِ شعر
روز و شبِ سیاهِ هنر را گریستیم

بر آستانِ آتش و خاکسترِ مراد
آیینه دار و آینه گر را گریستیم

باری ز مرگ و میر چو فارغ شدیم ما
دیه و دیارِ خاک به سر را گریستیم

مضمونِ گریه کم نشد از دور و پیشِ ما
هرچند که بلا و بتر را گریستیم

شناسنامه