شبی که زمزمۀ شعر عاشقانه کنم
سکوت عرش خدا را پر از ترانه کنم
حریم طره دوشیزه خیال ترا
به نور جاری انگشت شعر شانه کنم
منم یگانه پرستوی بال گستر عشق
که بر رواق بلند دل تو لانه کنم
بسوی چشم تو ای دوست هیچ راهم نیست
مگر عیادت بیمار را بهانه کنم
بیا که رشته سیمین اشکهایم را
به پای حجله وصل تو دانه دانه کن
تو نوبهار خیالی بیا که از نفست
چنانکه رخت غزل گل کنم جوانه کنم
منم پرنده آزاد آسمان غرور
که زیر سایه بال خود آشیانه کنم