محمدناصر فرخاد، شاعر پیشکسوت مهاجر، در یازدهمین روز بهار درگذشت
محمدناصر صابری فرخاد فرزند علی اصغر فرزند محمدحسن به سال 1333 خورشیدی در شهر هرات متولد شد، دیپلم خویش از دبیرستان جامی هروی در هرات به دست آورد.
خودش این گونه خود را معرفی کرده است:
«از آنجایی که شعر و شاعری میراث ارجمدی از نیکان پر تلاش این مرز بوم بوده است و اشعار فارسی جز لالاییهای مادران با احساس و خوش قریحه مردم ما بوده من از از آوان کودکی به شعر ذوق و علاقه داشتم و همیشه زمزمه آرامش بخش مادرم که میگفت« دلی دارم چو مینای شکسته..» به گوشم طنین میافکند.
بعد ها که بزرگتر شدم احساس کردم چیزهایی میتوانم بنویسم که مثل شعر باشد، لذا بدون توجه به تمسخر بزرگترها به راهم ادامه دادم. بعدها با شاعران شهر خویش آشنا شدم و دست به تجربههای بیشتر در زمینههای شعری زدم؛ دیوانهای متقدمین را خیلی مطالعه کردم و از بزرگان خیلی چیزها یاد گرفتم تا این که در حلقه شعر استاد فدایی راه یافتم و خود مدتی در زمینه شعر صاحب ادعا گردیدم ولی خیلی زود ادعای خویش را پس گرفتم چون شاعر شدن و ادعای شاعری خیلی هم آسان نیست.»
و این هم سروده ای از ناصر فرخاد که در همان سالهای دهه هفتاد سروده شده است:
دگر به گریه ابر بهار و خنده گل
به پرتگاه طبیعت چه اعتماد مرا
من از صحاری خشک زمین نمی ترسم
نهیب زوزه این باد گرم صحراسوز
سکوت سرد مرا هیجگه نلرزاند
خسوف تیره مه را نمی توان دیگر
به چوب کاری مسهای پوچ میرایی
زدود از رخ ماه
که این سیاه شب بدسگال دیو نژاد
به باغ روشن مهتاب نقره گون
از خشم
غبار تیره ابر هراس می ریزد
او در مشهد زندگی میکرد و یازدهمین روز بهار ۱۴۰۳ از دنیا رفت.